۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

من عاشق چشمت شدم

یا حبیب من لا حبیب له

وقتی گریبان عدم      با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را       پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را      در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را     با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم    نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این    دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن    دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانش مرا    از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم    شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و       عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو         نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این        دیوانگی و عاقلی

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

و انّی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی

به نام خدا

از برکات مجلس جشن :

چرا "ثم اهتدی" در آخر آمده ؟

المیزان :

از صريح عموم داستانهاى بنى اسرائيل كه قرآن كريم آنها را
نقل كرده بر مى آيد كه بنى اسرائيل با اينكه به خداى سبحان ايمان داشتند و رسالت
موسى و هارون (عليهماالسلام ) را تصديق كرده بودند، ولى درباره ولايت آن دو
بزرگوار يا متوقف بوده اند و يا نظير متوقف ، و شايد همين توقف آنان باعث بوده كه در
آيات مورد بحث بعد از نهى بنى اسرائيل از طغيان ، و تخويف آنان از غضب خدا فرموده
است ((و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (( خلاصه بدان جهت بوده كه
قيد ((ثم اهتدى (( را بر ايمان به خدا و عمل صالح اضافه كرده است .

پس معلوم شد كه مراد از ((اهتداء(( در آيه شريفه همان شرطى است كه ساير آيات
قرآنى نيز بدان راهنمايى فرموده و آن عبارت است از پيروى پيغمبر در امر دين و دنيا، و
به عبارت ديگر اهتداء به ولايت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است .

روايتى كه بنابرآن مقصود از جمله : ((ثم اهتدى (( در آيه : ((و انى لغفار لمن
تاب...(( ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) است

و در مجمع البيان گفته است : امام ابى جعفر (عليه السلام ) فرموده : مقصود از جمله
((ثم اهتدى (( اهتداء به ولايت اهل بيت است ، زيرا به خدا سوگند اگر كسى خدا را در
تمام عمرش در بين ركن و مقام عبادت كند، آنگاه بدون ولايت ما بميرد به صورت ، در
آتشش مى كند و اين روايت را حاكم ابو القاسم حسكانى به سند خود
نقل نموده و عياشى هم در تفسير خود به چند طريق
نقل كرده است .
مؤ لف : كافى هم آن را به سند خود از سدير از آنجناب آورده و قمى در تفسيرش به
سند خود از حارث بن عمر از آن جناب و نيز ابن شهر آشوب در مناقب از ابى الجارود و
ابى الصباح كناسى از امام صادق و از ابى حمره از امام سجاد نظير آن را روايت كرده اند،
چيزى كه هست در اين چند روايت به جاى كلمه ((اهتداء به ولايت
اهل بيت ((، ((اهتداء به ما اهل بيت (( آمده است .
و مراد از ولايت در آن حديث ولايت امور مردم در دين و دنيا است كه معنايش همان مرجعيت است در
اخذ معارف دين و شرايع آن و در اداره امور مجتمع .
همچنانكه رسول خدا به نص قرآن كريم داراى چنين ولايتى بود، و در
امثال آيه ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم (( بدان تصريح شده . سپس اين مقام بعد از
پيغمبر براى عترت او قرار داده شد. آيه ولايت در قرآن كريم و احاديث متواترى كه از
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )

رسيده از قبيل حديث ((ثقلين (( و حديث ((منزلت (( و نظائر آن دو، بر اين مساءله دلالت
دارند.

ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 278

http://www.ghadeer.org/qoran/almizan/j14/mizan_22.htm#link205

در راه ماندگانیم...

یا محبوب

رفتم یه مجلس جشنی

نمی دونم حسینیه بود یا نه

خواستم داخل بشم که نا خود آگاه سلامی به امام رضا علیه السلام عرض کردم ...

در راه ماندگانیم...

یه فاز از پابرهنه اون ور تر

یا ربی

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ...

در دام مانده باشد ...

صیاد رفته باشد ...

یا ابو فاضل

یا نور

کن فیکون می کنه ها

همین طوری صداش نکن

یا ابو فاضل ... یا ابو فاضل

یا ابو فاضل ... یا ابو فاضل

خود حسین ابوالفضل رو صدا می کرد

صفای من یا مولا ...

یا نور

دنیای بی عشق حسین زندونه

                                     کی جواب نمی ده ؟

                                      آره والله ... آره والله

بی تو عزیز فاطمه تنهایم

                                     چی می خوای بگی

آره والله ... آره والله

دل و دل و دل و دلبر من

می و می و می و ساغر من

                                      بکوب

بی تو عزیز فاطمه می میرم

                                      آره والله ... آره والله

من به سر گیسوی تو اسیرم

                                    بعضی هاتون نمی گید ها

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

علامه حلی و ماجرای دزد کفش پیامبر (صلوات الله علیه و آله و سلم)

به نام او ، به یاد او

روزی سلطان اُلجایْتو مغولی مشهور به شاه خدابنده از روی غضب زن خود را
سه طلاقه کرد و بعد پشیمان شد و تمام علمای مذاهب اربعه (اهل تسنن) را جمع
کرد و در حکم شرعی طلاق فتوائی موافق خود خواست، اما آنها متفقاً به وقوع
سه طلاق و عدم امکان رجوع زوجیت بدون محلل حکم کردند. یکی از وزرا گفت در
شهر حله عالمی است که این طلاق را باطل می‌داند. پس نامه‌ای به علامه
نوشته و کسی را به احضار وی فرستاد. علمای حاضر در مجلس شاه گفتند که
سزاوار نباشد برای احضار مردی رافضی خفیف العقل باطل مذهب کسی از بستگان
شاه روانه شود. اما محمد خدابنده گفت تا حاضر شود و ببینم چه خواهد شد. پس
شاه مجلسی از علمای اربعه تشکیل داد و علامه در موقع ورود بدان انجمن
کفش‌ها را در بغل کرده و بعد از سلام نزد سلطان که خالی بود نشست.

حاضرین
از این امر ناراحت شده به وی گفتند چرا برای سلطان سجده نکردی و ترک ادب
نمودی؟ گفت که حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سلطان السلاطین بود
و باز هم مردم سلامش می‌دادند، و در آیه شریفه هم هست «فَاِذَا دَخَلتُم بُیوتاً فسلموا علی انفسکم تحیة من عند اللّه مبارکة»، و علاوه در میان ما و شما خلافی نیست در اینکه سجده مخصوص ذات اقدس الهی بوده، و بجز برای خدای تعالی سجده کردن روا نباشد.

گفتند
چرا نزد سلطان نشسته و حریم نگذاشتی؟ جواب داد چون غیر از آنجا جای خالی
دیگر نبود، و حدیث نبوی است که در حین ورود مجلس هر جا که خالی شد بنشین .

سپس گفتند مگر نعلین چه ارزشی داشت که آن را به مجلس سلطان آوردی و
این کار زشت مناسب هیچ عاقلی نمی‌باشد. گفت ترسیدم که حنفی‌ها کفش مرا
بدزدند، چنانچه رئیس ایشان کفش حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را
دزدید.

حنفی‌ها بانگ برآوردند که ابوحنیفه در زمان آن حضرت وجود نداشته و مدتها پس از وفات آن حضرت تولد یافته.

علامه
گفت فراموشم شد، گویا دزد کفش آن حضرت، مالک بوده. پس مالکی مذهبها به
همان روش جواب دادند و علامه گفت شاید دزد کفش آن حضرت احمدبن حنبل بوده.
و حنبلیها نیز بهمان طریق جواب دادند.

سپس
علامه رو به سلطان کرده و گفت حالا معلوم گردید که هیچ یک از روسای مذاهب
اربعه در عهد حضرت رسالت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و در زمان اصحاب وجود
نداشته و اقوال و آراء ایشان فقط رای و نظر و اجتهاد خودشان است. اما فرقه
شیعه تابع حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام می‌باشند که وصی و برادر آن حضرت
بود. و بعد به اصل مطلب که همان قضیه طلاق زن سلطان بود پرداخت و پرسید
آیا این طلاق با حضور عدلین وقوع یافته؟ سلطان گفت در تنهایی بود. علاّمه
گفت پس این طلاق باطل است و همان زن هنوز در زوجیت سلطان باقی است .

پس
از آن مناظرات زیادی راجع به امور دینی بین علامه حلی و سایر علمای حاضر
در مجلس درگرفت که در همه آنها علم و درایت علامه آشکار گشت و سلطان
خدابنده بعد از این جریانات مذهب تشیع را قبول کرد و به اطراف بلاد فرمان
داد که به نام دوازده امام خطبه خوانده و سکه زدند و اسامی مقدسه ایشان را
در اطراف مساجد و مشاهد ثبت نمایند
. علامه نیز کتاب «الفَین» و کتاب
«منهاج الکرامة» را به نام آن پادشاه نگاشت و در نزد شاه تقرب زیاد یافت و
بر قاضی بیضاوی و قاضی ایجی و محمدبن محمود آملی صاحب نفایس الفنون و دیگر
مقربین دربار تفوّق جست، به حدی که شاه در سفر و حضر راضی به مفارقت وی
نمی‌شد و امر کرد که برای علامه و طلابی که در درس وی حاضر می‌شدند
مدرسه‌ای سیار که دارای حجره‌های کرباسی بوده ترتیب دادند و همواره با
اردوی شاهی نقل و در هر منزل نصب شده و مجلس تدریس منعقد می‌شد. درآخر
بعضی از کتب علامه نیز قید شده که «از تالیف آن در شهر کرمانشاه در مدرسه
سیاره فراغت یافته». و از برخی تواریخ عامه نیز نقل است که از وقایع سال
707هـ . ق. اظهار و اعلان تشیع شاه خدابنده است که به اضلال ابن مطهر شعار
تشیع را اعلان و انتشار داده است .

ان هذا و شيعته لهم الفائزون

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه جزائهم عند ربهم
جنات عدن تجرى من تحتهاالانهار خالدين فيها ابدا رضى الله عنهم و رضوا عنه
ذلك لمن خشى ربه

آيه 7و8 سوره «بينه»

مفسر معروف «سيوطى» در الدرالمنثور، در ذيل آيه از ابن عساكر از جابربن
عبدالله نقل مى‏كند كه ما خدمت پيامبر (ص) بوديم كه على (ع) به سوى ما
آمد، هنگامى كه چشم پيامبر (ص) به او افتاد فرمود: والذى نفسى بيده ان هذا
و شيعتة لهم الفائزون يوم القيامة و نزلت ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات
اولئك هم خير البريه فكان اصحاب النبى (ص) اذا لقبل على (ع) قالوا جاء خير
البرية

«پيامبر (ص) فرمود: قسم به كسى كه جان من به دست او است، اين مرد و شيعيان
او، رستگاران در روز قيامتند و آيه ان الذين آمنوا و عملوالصالحات اولئك
هم خير البرية نازل شد، از اين رو اصحاب پيامبر (ص) هنگامى كه على (ع)
مى‏آمد مى‏گفتند: خير البريه (بهترين مخلوقات خدا)آمد»

همپای جلودار

یا معین من لا معین له

یکی از دوستان ایمیلی زده بود :
دو روز مانده به آخر ماه رجب کاروان امام حسین (ع)مدینه را به قصد مکه ترک میکنند

کاروان عشقمون به راه افتاد...خدایا


دوستان دیگر هوای نینوا دارد حسین
شاید یکبارمسافر شویم ...
شاید یکبار در کاروان باشیم ...
حداقل از دور نگاه کنیم ...













































































































وقت است تا برگ سفر بر باره بندیمدل در عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنگام درنگ استچاووش می‌گوید ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیمتا بوسه‌گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان استموسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشمبانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارندپا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردارچشم از هوس از خورد از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر ره دراز استپروا مکن بشتاب همت چاره ساز است
باید خطر کردن سفر کردن رسیدنننگ است از میدان رمیدن آرمیدن
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادربر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیریدتخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کردای یاوران باید ولی را یاوری کرد
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریمحکم جلودار است سر در پیش داریم
حکم جلودار است بر هامون بتازیدهامون اگر دریا شود از خون بتازید
از دشت و دریا در طلب باید گذشتنبی‌گاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریمحکم جلودار است سر در پیش داریم
فرض است فرمان بردن از حکم جلودارگر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار
جانان من برخیز بر جولان برانیمزانجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آن‌جا که جولان‌گاه اولاد یهودا ستآنجا که قربان‌گاه زعطر، سور، صیدا ست
آنجا که هر سو صد شهید خفته داردآنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من اندوه لبنان کشت ما رابشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من برخیز باید بر جبل راندحکم است باید باره تا دشت امل راند
باید به مژگان رُفت گرد از طور سینینباید به سینه رفت زین‌جا تا فلسطین
باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کردباید به راه دوست ترک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووشآنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیرزن لبیک‌گو بنشین به رهوارمقصد دیار قدس همپای جلودار

شعر توسط استاد «حسین ممتحنی» -که با تخلص «حمید» و شهرت «سبزواری»
شناخته می‌شود- سروده شده و توسط استاد «سید حسام الدین سراج» در آلبوم
نینوا خوانده شده است.

این سرود زیبا و به یاد ماندنی از سایت تبیان قابل دریافت است.

دریافت در قالب WMA (مناسب ویندوز) حجم: 1.51 مگا بایت

حدیث : مومن مانند آب است


یا جمیل
اینه که می گه وقتی دلت واسه خدا تنگ می شه ، بشین یکی از اولیائش رو نگاه کن.....
اللهم ارزقنا.....

نظرتون راجع به عکس را بفرستید :)

منتظر تکمیل این پست باشید :)

عکس بالا سر و ته هست!!

توی آبه!!

عکس اصلی :

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

سوره بروج مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((و من الناس من
يقول امنا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنه الناس كعذاب الله ))

((و من الناس من
يعبد اللّه على حرف فان اصابه خير اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه ))

((بروج )) جمع برج است ، و ((برج )) به معناى هر چيز پيدا و ظاهر است ، ((و لقد جعلنا فى السماء بروجا و زيناها للناظرين و حفظناها من
كل شيطان رجيم ))، پس مراد از كلمه بروج موضع ستارگان در آسمان است .
سوگند به آسمانى ياد شده كه به وسيله برجه
ا (كه شيطانها به وسيله آن
رانده مى شوند)
محفوظ مى شود

مقصود از ((شاهد)) در ((و شاهد و مشهود))رسول اللّه (صلى الله عليه و
آله ) و مراد از ((مشهود)) شكنجه هاى كفّار به مؤ منين وثواب و كيفر اخروى هر كدام
است
: وجوهی برای این استدلال ((يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا)) ، ((ليكون الرسول شهيدا عليكم ))

((اخدود)) به معناى شكاف بزرگ زمين است ، و ((اصحاب اخدود)) جباران
ستمگرى بودند كه زمين را مى شكافتند و آن را پر از آتش نموده ، مؤ منين را به جرم
اينكه ايمان دارند در آن مى انداختند، و تا آخرين نفرشان را مى سوزاندند.

((وقود)) به معناى آتش ‍ گيرانه است ،
حال چه كبريت باشد و چه هيزم و چه چيز ديگر

((نقم )) - به فتحه نون و قاف - به معناى كراهت شديد است

((فتنه )) به معناى محنت و شكنجه است

چرا در اين آيه بين عذاب جهنم و عذاب حريق
جدايى انداخت ؟
اين طايفه غير از عذاب حريق و آتش گرفتن ، عذابهاى ديگرى در جهنم از
قبيل زقوم و غسلين و مقامع دارند.

((بطش
)) - بطورى كه راغب گفته - به معناى گرفتن چيزى با خشم و صولت است .


((ابداء)) همان واژه بدء است ، كه به معناى افتتاح و آغاز كردن چيزى است

 إِنَّهُ هُوَ يُبْدِىُ وَ يُعِيدُ 

 وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ 

 ذُو الْعَرْشِ المَْجِيدُ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ 

((عرش )) كه در لغت به معناى تخت سلطنت است ، مقام مالكيت خداى تعالى
، و كنايه است از اينكه او هر تصرفى كه بخواهد مى تواند در مملكتش كه سراپاى عالم
است بكند

((مجيد)) صفت مشبهه از
مجد است ، كه به معناى عظمت معنوى است ، و همان
كمال ذات و صفات خدا است

((           فعال لما يريد           ))

اين است كه او هر چه بخواهد مى كند، و چيزى نيست كه او را از آنچه
اراده كرده منصرف سازد، نه از داخل ذات خود، كه مثلا دچار كسالت و خستگى شود، و يا
اراده اش مبدل به اراده اى ديگر شود، و يا به هر جهت ديگر از اراده اش صرفنظر كند، و
نه از خارج ، مثل اينكه كسى جلو او را از انفاذ اراده اش بگيرد، پس او مى تواند به
كسانى كه مؤ منين را شكنجه مى دهند وعده آتش دوزخ بدهد، و به كسانى كه ايمان آورده و
عمل صالح مى كنند وعده بهشت بدهد، براى اينكه او هم ذو العرش است و هم مجيد، و او خلف
وعده نمى كند، چون ((فعال لما يريد)) است .

@@@@@@@@@@@@@@

در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر بن عبد اللّه روايت كرده كه گفت : شخصى از
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از آيه ((و السماء ذات البروج )) پرسيد،
فرمود: يعنى آسمان داراى كواكب . و از آيه ((الذى
جعل فى السماء بروجا)) پرسيد، فرمود: باز يعنى كواكب شخصى ديگر پرسيد پس
جمله ((فى بروج مشيده )) چه معنا دارد؟ فرمود: يعنى قصور و كاخهاى
مجلل .
مؤ لف : الدر المنثور نظير اين روايت را به طرقى ديگر از ابى مالك و سعيد بن مسيب و
جبير بن مطعم ، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )
نقل كرده ، كه عبارت طريق آخرى اين است : شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است .

و نيز در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد و ابن منذر، از على (عليه السلام ) روايت كرده اند
كه فرمود: يوم موعود، روز قيامت ، و شاهد، روز جمعه ، و مشهود، روز عيد قربان است .
و در مجمع البيان گفته : روايت شده كه مردى
داخل مسجد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) شد ديد مردى دارد از
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) حديث
نقل مى كند، مى گويد من پرسيدم : شاهد و مشهود چيست ؟ گفت : بله ، شاهد روز جمعه و
مشهود روز عرفه است . از او گذشته نزد مرد ديگرى رفتم كه او نيز از
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) حديث مى كرد، از او نيز همين سؤ
ال را كردم ، گفت : اما شاهد، روز جمعه است ، و اما مشهود روز عيد قربان است .
از پيش او هم گذشته نزد جوانى رفتم كه رخساره اى چون دينار طلا درخشنده داشت ، او
نيز از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) حديث مى كرد، پرسيدم : به من خبر بده
از اينكه شاهد و مشهود چيست ؟ گفت : بله شاهد، محمد
رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و مشهود روز قيامت است ، مگر كلام خدا را
نشنيده اى كه مى فرمايد: ((يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا)) و در آن
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را شاهد و مبشر و نذير ناميده ، و نيز مگر
نشنيده اى كه مى فرمايد: ((ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود))، و در آن روز
قيامت را روز مشهود مى خواند.
پرسيدم : آن محدث اولى كيست ؟ گفتند: ابن عباس است ، از دومى پرسيدم گفتند: ابن عمر
است ، از سومى پرسيدم گفتند: حسن بن على (عليهماالسلام ) است .
مؤ لف : و اين حديث بطرق مختلف و الفاظى نزديك به هم
نقل شده ، و در تفسير اين آيه گذشت كه آنچه حسن بن على (عليهماالسلام ) فرموده ، از
نظر سياق آيات به ذهن روشن تر مى رسد، هر چند كه لفظ شاهد و مشهود با وجوه ديگر
نيز به وجهى قابل انطباق است .



۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

بر دل تیره ام ، ای چشمه خورشید بتاب .....

یا جبار و یا منان

ما بار ناقه بستیم ، دل ماند پیش دلدار

کارم به مشکل افتاد،ای خیل هم(قطار)ان

کارم به مشکل افتاد

کارم به مشکل افتاد

کارم به مشکل افتاد

کارم به مشکل افتاد

کارم به مشکل افتاد

السلام علیک یا موسی بن جعفر ایها الکاظم

یا الله

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

چی کار کردیم که موندیم بی سرپرست ؟

یا کافی و یا هادی

هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک 

و الفرج فیه للمومنین على یدئک


صحبت های آیت الله بهجت : (فایل صوتی سمت چپ وبلاگ قابل پخش است  )

چی کار کردیم که موندیم ، بی سرپرست ؟

ما می خواهیم هر چی دلمون می خواد بکنیم ، اما دیگران ..... نه !!!

بابا ما اگر خودمون رو درست کنیم خدا کافیست ، خدا هادیست .....

ما خودمون رو درست نمی خواهیم بکنیم ، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم .....

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

سوره مبارکه انشقاق

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ر تفسير قمى در ذيل آيه ((اذا السماء انشقت )) آمده كه : منظور روز قيامت است .
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم ، از على (عليه السلام )
نقل كرده كه گفت : آسمان از مجره (كهكشان ) شكافته مى شود.

وَ أَذِنَت لِرَبهَا وَ حُقَّت : اذن دادن آسمان به خدا : ((اذن )) در اصل لغت به معناى اجازه دادن نيست ، بلكه به معناى گوش دادن است ، و
گوش دادن را هم كه ((اذن )) ناميده اند تعبيرى است مجازى از انقياد و اطاعت ، و كلمه
((حقت )) به معناى آن است كه آسمان در شنيدن و اطاعت فرمانهاى خدا حقيق و سزاوار مى
شود.

وَ إِذَا الاَرْض مُدَّت : ظاهرا منظور از كشيده شدن زمين گشاد شدن آن است

وَ أَلْقَت مَا فِيهَا وَ تخَلَّت : یعنى زمين آنچه از مردگان در جوف دارد بيرون مى اندازد، و خود را از آنچه دارد تهى مى
سازد.

 يَأَيُّهَا الانسنُ إِنَّك كادِحٌ إِلى رَبِّك كَدْحاً فَمُلَقِيهِ 

((كدح )) به معناى تلاش كردن ، و خسته شدن است . پس در اين كلمه
معنى سير است . و بعضى گفته اند: كدح تلاش نفس ‍ است در انجام كارى تا اينكه آثار
تلاش در نفس نمايان گرد
د.
منظور از ملاقات پروردگار منتهى شدن به سوى او است ، يعنى به
جايى كه در آن هيچ حكمى نيست جز حكم او، و هيچ مانعى نيست كه بتواند از انفاذ حكمش
جلوگيرى كند.

((حساب يسير)) آن حسابى است كه در آن سهل انگارى شود نه سختگيرى

و در معانى الاخبار به سند خود از ابن سنان از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آورده
كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: همه حساب پس مى دهند و
همه عذاب مى شوند. شخصى عرضه داشت : يا
رسول اللّه پس آيه ((فسوف يحاسب حسابا يسيرا - به زودى حساب مى شود، حسابى
آسان )) چه مى شود؟ فرمود: اين آيه راجع به عرض است
يعنى بررسى ابتدايى براى تشخيص اينكه وى از كدام طبقه است ، از آنها كه بايد به
حساب خرد و كلانشان رسيد يا آنها كه بى حساب
داخل بهشت مى شوند.


وَ أَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَبَهُ وَرَاءَ ظهْرِهِ : بعيد نيست كه اگر نامه
عملشان از پشت سرشان داده مى شود به خاطر اين است كه در آن روز صورتشان به عقب
بر مى گردد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((من
قبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبرها)).

((ثبور)) مانند كلمه ((ويل )) به معناى هلاكت است ، و دعاى ثبور خواندنشان به
اين معنا است كه مى گويند: ((واثبورا)) مثل اينكه مى گوييم : ((واويلا)).

((وَ يَصلى سعِيراً)) يعنى داخل آتشى مى شود و يا حرارتش را تحمل مى كند كه در
حال زبانه كشيدن است

((يحُورَ)) برگشتن ؟؟؟

 بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً 

((شفق )) به معناى سرخى و بالاى آن زردى و روى آن سفيدى است ، كه در كرانه
افق در هنگام غروب خورشيد پيدا مى شود.

((وسق )) فعل ماضى است ، و معناى جمع شدن چند چيز متفرق را مى دهد، بعضى هم كلمه ((وسق )) را به معناى طرد گرفته ، آيه را چنين معنا كرده اند: ((به
شب سوگند كه ستارگان را از خفاء به ظهور مى اندازد)).

 لَترْكَبنَّ طبَقاً عَن طبَقٍ 

((طبق ))
به معناى چيزى و يا حالى است كه مطابق چيز ديگر و يا
حال ديگر باشد، چه اينكه يكى بالاى ديگرى قرار بگيرد و چه نگيرد، (بلكه پهلوى
هم باشند) و به هر حال منظور مراحل زندگى است كه انسان آن را در تلاشش به سوى
پروردگارش طى مى كند، مرحله زندگى دنيا و سپس مرحله مرگ و آنگاه مرحله حيات
برزخى ، (و سپس مرگ در برزخ و هنگام دميدن صور) و در آخر
انتقال به زندگى آخرت و حساب و جزا.

و در مجمع البيان در تفسير آيه ((لتركبن طبقا عن طبق )) مى گويد: بعضى گفته اند:
معنايش شدت بعد از شدت است ، يعنى حيات ، و سپس مرگ ، و بعد از آن بعث ، و سپس
جزا. و اين معنا در روايتى كه راويان وسط آن ذكر نشده آمده است .
و از جوامع الجامع نقل شده كه در تفسير اين آيه گفته : و از ابى عبيد
نقل شده كه گفته معنايش اين است كه شما همان احوالى را به خود مى گيريد و داراى همان
سنت هايى مى شويد كه امت هاى قبل از شما داشتند. و اين معنا از امام صادق (عليه السلام )
رسيده است .


((يوعون )) (مضارع از مصدر ((ايعاء)) است ) - و بطورى كه گفته شده - به معناى
قرار دادن چيزى در وعاء - ظرف - است .

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ : و خدا بدانچه در سينه هاى خود جمع كرده اند و كفر و شركى
كه در دلهاى خود پنهان نموده اند آگاه است .

لهَُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُونِ : به دنبال دادن اجر، بر آنان منت نمى گذارند، و با
منت ، آن اجر را سنگين و ناگوار نمى سازند.

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

راه بی برگشت

یامقصود

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

مهدی اخوان ثالث


 واقعیتش اینه که حداقل الان حالم این طوری نیست ولی این شعر رو در زمانهایی دوست داشتم و امروز پیداش کردم ، لذا گذاشتمش اینجا !!!

الان روزای امید ِ !!! رجبه آخه ، اینه که آدم دلش اونقدرا هم تنگ نیست ! بالاخره ماه رجا ست

آخه " نسیم سحری " تو هم با ما راه بیا دیگه ، ما هم دل داریم ...

ای نسیم سحری بندگی من برسان       که فراموش مکن وقت دعای سحرم



۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

اعلى عليين

بسم الله الرحمن الرحیم

در اصول
كافى به سند خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت از امام باقر(عليه السلام)
شنيدم كه مى فرمود: خداى عزوجل ما را از اعلى عليين آفريد، و قلوب شيعيان ما را از همان
چيزى آفريد كه ما را آفريد، و اما بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر بيافريد،
پس قلوب شيعيان ما همواره براى ما مى تپد، و به سوى ما عشق مى ورزد، چون از همان
چيزى خلق شده كه ما خلق شده ايم . آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: ((كلا ان كتاب الابرار
لفى عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون )).


و دلهاى دشمنان ما را از سجين و دلهاى شيعيان آنان را نيز از همان آفريده كه آنان را از آن
آفريده ، و بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر خلق كرده ، و به همين جهت دلهاى
شيعيان آنان به سوى آنان تمايل دارد، چون از همان خلق شده كه آنان از آن خلق شده اند،
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ((كلا ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادريك ما سجين
كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين )).


مؤ لف : صاحب كافى نظير اين روايت را به طريق ديگر از ثمالى از آن جناب
نقل كرده ، و نيز صاحب علل الشرايع نظير آن را به سند خود - البته مقدارى از راويان
آخر آن را نام نبرده - از زيد شحام از امام صادق (عليه السلام )
نقل كرده . و اين احاديث به طورى كه ملاحظه مى فرماييد مويد بيانى است كه ما در
تفسير اين آيات داشتيم .

و در تفسير قمى در ذيل آيه ((كلا ان كتاب الفجار لفى سجين )) آمده كه امام فرمود
آنچه از عذاب كه خدا براى فجار نوشته در سجين است .
و نيز در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه
فرمود، سجين عبارت است از طبقه هفتم زمين ، و عليون عبارت است از آسمان هفتم .
مؤ لف : اين روايت اگر صحيح باشد بر اين اساس است كه بهشت به عنايتى در جهت
بالا، و دوزخ در جهت پايين باشد، و اين معنا را روايات ديگرى نظير اين روايت دارد،
مثل آن رواياتى كه فرموده ((قبر يا روضه اى از رياض بهشت و يا حفره اى از حفره هاى
دوزخ است )). و يا رواياتى كه ((برهوت )) را مكانى در جهنم خوانده .
و در الدر المنثور است كه ابن مبارك از سعيد بن مسيب روايت كرده كه گفت : سلمان و عبد
اللّه بن سلام به هم برخوردند، يكى به ديگرى گفت : اگر
قبل از من از دنيا رفتى بخوابم بيا و به من خبر بده كه پروردگارت با تو چه كرده ،
و اگر من جلوتر از تو مردم اين كار را مى كنم و به تو خبر مى دهم . عبد اللّه گفت :
چطور چنين چيزى ممكن است ؟ سلمان گفت : بله ممكن است ، چون ارواح مؤ منين در برزخى از
زمين قرار دارند، هر كجا بخواهند مى روند، ولى جان كفار در سجين است (و خدا داناتر است
).

مرجع : المیزان

ادامه مطلب سوره مطففین

شراب تلخ

به نام عشق ِ مولا

... دیوااااااااانه یک لبخند مولایم علی ام

مولا جان به دیوانه حرجی نیست ... هیچ کاریم به دیوونه هات نمی ره ، آره می دونم ...  نمی شه اینم پای دیوونگی ام باشه ؟

قلب من به تیر عشق شه لا فتی هدف شد             دل من اسیر دام غمزه شاه نجف شد

آآآآآی رجب داره تموم می شه ...

وقت جنگیدن و رزم ومیدون ضرب شصتش بی امونه

 وقت بخشش به یتیما یه بابای مهربون

 یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی 

 یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی یا علی 


بابای مهربونم

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

یا صاحب الزمان


گر نیایی حقیر میمیرم



حقیر ِ حقیر ِ حقیر ِ حقیر ِ حقیر ِ حقیر ِ حقیر

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

لا الی هولا و لا الی هولا

یا لا اله الا انت

وضعیت فعلی:

لا الی هولا و لا الی هولا

مذبذبین بین ذلک

حالا بین چی و چی؟

بین پیش رفتن و پیش نرفتن؟

گمانم بین غفلت و غفلت

انتظار یا انتظار داشتن

یا حلیم و یا صابر

مهدی جان

ما منتظر تو نیستیم آقا جان

تنها همه انتظار داریم از تو

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا

یا شاهد و یا حاکم

كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا

کاشکی حساب کارم دستم می اومد ، پس کی ؟ حتما باید یه قیامتی به پا بشه ! ... چرا این قدر غفلت...از این حواس پرتی به اون بی حواسی ، از این دل مشغولی به اون بازی...

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لحََفِظِينَ كِرَاماً كَتِبِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ


انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون

این فرشته های طفلکی ، آخی ی ی ی ...

صبح تا شب سر درد می گیرند بس که حرف می زنم...

شب تا صبح حوصله سر بری می کنم از بس که حرف نمی زنم...


کاشکی به همین جا ختم می شد:

((يعلمون ما تفعلون )) 
معلوم است كه بدون علم به نيات نمى توانند به خصوصيات
افعال و عناوين آنها، و اينكه خير است يا شر، حسنه است يا سيئه علم پيدا كنند، پس معلوم
مى شود ملائكه داناى به نيات نيز هستند.


 ((ان قران الفجر كان مشهودا)) در تفسير آيه، اخبار بسيار زيادى از دو طريق
شيعه و سنى رسيده كه دلالت دارد بر اينكه نويسندگان نامه
اعمال هر روز بعد از غروب خورشيد بالا مى روند، و نويسندگانى ديگر
نازل مى شوند، و اعمال شب را مى نويسند تا صبح شود، بعد از طلوع فجر صعود نموده
مجددا فرشتگان روز نازل مى شوند، و همينطور.

از سعد السعود نقل شده و در روايتى هم آمده كه اين دو فرشته - كه
موكل بر انسانند - هنگام نماز فجر نزد مؤ من مى آيند، و با آمدن آنان آن دو فرشته كه در
شب موكل بر او بودند بالا مى روند، و چون خورشيد غروب كند، دوباره همان دو فرشته
براى نوشتن اعمال شب نازل مى شوند، و نويسندگان روز بالا مى روند، و
اعمال او را به درگاه خداى عزوجل مى برند.
و مدام اين آمد و شد ادامه دارد، تا اجل مؤ من برسد وقتى اجلش رسيد، (اين ) دو فرشته با
فرد صالح خدا حافظى مى كنند، و مى گويند خدا عوض ما جزاى خيرت دهد، چه بسيار
عمل صالحى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنان نيكوى بسيارى كه به گوش ما
شنواندى ، و چه مجالس خيرى كه ما را بدانجا بردى ، در عوض ما امروز
موكل بر هر چيزى هستيم كه دوست بدارى ، و آن را برايت تاءمين مى كنيم ، و به درگاه
پروردگارت شفاعتت مى كنيم .
و اما اگر گنهكار باشد به او مى گويند خدا عوض از ما جزاى شرى به تو بدهد،
براى اين كه يك عمر ما را آزردى ، چه اعمال زشتى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنان
زشتى كه به گوش ما شنواندى ، و چه بسيار مجالس ‍ بدى كه ما را بردى ، و از اين
به بعد ما هم موكل بر هر امرى هستيم كه تو آن را كراهت بدارى ، و عليه تو نزد
پروردگارت شهادت مى دهيم .

منبع احادیث : المیزان




۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

حياتى كلها لله

یا محیی

حياتى كلها لله .. فلا مولى لنا الاه
احب الله جل علاه .. ومن حبى له اخشاه
اصون النفس احميها .. بنور الله اهديها
بحب الله اسقيها .. لتفرح عندما تلقاه
اذا ما الحب لم يسبى .. فؤاد المؤمن الصب
فوا اسفاه على القلب .. لان الزيف قد غشاه
يقيني بين جنبيا .. واسعى بالهدى سعيا
كفانى اننى احيا .. وامضى فى سبيل الله
اذا جادت ليا الدنيا ... واسقتنى المنى ريا
ستبقى بين كفيا .. ويبقى خافقى لله

خواننده: يحيى حوا و عبدالسلام حوا

کسی اگر ترجمه جاهای سختش(!) رو بلد بود ، لطفا بفرمایید!!

لینک دانلود موسیقی یا کلیپ

یا مظلوم

یا مالک

یا مولای

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجک الشریف

نه آدمی ،نه فرشته

نه آدمی ،نه فرشته

کسی که روی تو بیند دگر به غم ننشیند

مگر تو باغ بهشتی ،مگر تو حوری

به غمزه ره زن دهری

به عشوه شهره شهری

به شیوه لعبت رومی

به جلوه صورت چینی

به موی مشک تتاری

به روی باغ بهاری

به چهره راحت جانی

به طره آفت دینی

...

... تو عزیز فاطمه ای (سلام الله علیها)

...

آقا جونم پس چرا اینقدر مظلومید ...

مولا جان اگر بیایید ،چه بلایی سرتون نمی آریم؟!

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

عنوان ندارد!!

یا الله

علی یا علی

امروز عید است...ولی دلم...

لبخند هم بعضی وقتها زورکی می شود...

چقدر دنیای کوچکی دارم ،

بی نور علی مردم عالم همه کورند...

ما هم یکی...


بگردم در به در ،در دشت و هامون ... یا مولا

یا الله

دل آرامی کزو گیرد دل آرام       به غیر از ساقی کوثر ندونم


http://images.tribe.net/tribe/upload/photo/ff0/a6a/ff0a6a38-6f9b-4eac-8218-8e02c38c9d70

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

salaam

ya salaam

salaam be ellate asbaab keshi ! felan internet dar dastres nadaarim!

:)

va salam