۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

قبله

به نام خدا

سلام

برای پیدا کردن جهت قبله می توان از سایت زیر استفاده کرد.

(البته نمی دونم که از چه روشی استفاده می کنند لذا قضاوت با شماست!!)

یا علی مدد

http://www.islamicearth.com



زنگ تفریح

یا شفیق

بینهما برزخ لایبغیان +عکس



(Of course I'm not sure about the context)

The Two Rivers





Below shown photos are of the two rivers flowing in southern part near Cape Town , South Africa.

These rivers flow together and there nature came to know in the
starting of 20th century where as ALLAH (SWT)mentioned the nature of
these two rivers in Holy Quran around 1400years Back.

These two river flow together and finally settle down in the
Ocean,taste of one river is extreamly sweet whereas the taste of
another river is extreamly opposite (that is bitter) but they never
mix.There is nothing in between these rivers which stops them from
mixing together but its is the will & order of the Almighty ALLAH.





Although there are large waves, strong currents, and tides in these seas, they do not mix or transgress this barrier.

The Holy Quran mentioned that there is a barrier between two seas that meet and that they do not transgress. God has said:

He has set free the two seas meeting together. There is a barrier between them. They do not transgress. ” (Quran, 55:19-20)

Modern Science has discovered that in the places where two
different seas meet, there is a barrier between them. This barrier
divides the two seas so that each sea has its own temperature,
salinity, and density. For example, Mediterranean sea water is warm,
saline, and less dense, compared to Atlantic ocean water. When
Mediterranean sea water enters the Atlantic over the Gibraltar sill, it
moves several hundred kilometers into the Atlantic at a depth of about
1000 meters with its own warm, saline, and less dense characteristics.

Modern science has discovered that in estuaries, where fresh
(sweet) and salt water meet, the situation is somewhat different from
what is found in places where two seas meet. It has been discovered
that what distinguishes fresh water from salt water in estuaries is a
“pycnocline zone with a marked density discontinuity separating the two
layers. This partition (zone of separation) has a different salinity
from the fresh water and from the salt water

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

سوره انفطار مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((فطر)) به معناى شكافتن

((وَ إِذَا الْكَوَاكِب انتَثرَت)): در
اين آيه ستارگان را به گردن بندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانه هاى ريز و درشتش
را با نظمى معين چيده و به نخ كشيده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهم
و برهم و متفرق شوند.

((تفجير)) در مجمع البيان گفته به معناى آن است كه به اصطلاح فارسى آب
نهر را به خاطر زياد شدن بشكند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مى
گويند، براى اين است كه گناهكار، پرده حيا را پاره مى كند، و از صراط مستقيم خارج
گشته ، به بسيارى از گناهان مبتلا مى شود، و اگر صبح را فجر مى گويند، باز
براى اين است كه روشنى پرده ظلمت را پاره كرده به همه جا منتشر مى شود.

((بعثر)) در مجمع البيان گفته وقتى مى گوييم : ((بعثرت الحوض و بحثرته )) در هر دو
صورت معنايش اين است كه من آب حوض را زير و رو كردم ، و دو كلمه ((بعثره )) و
((بحثره )) به معناى پشت و رو كردن ، و باطن چيزى را ظاهر ساختن مى آيد پس معناى
آيه اين است كه زمانى كه خاك قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مى گردد، باطنش كه همان
انسانهاى مرده باشد ظاهر مى شود، تا به جزاى اعمالشان برسند.

**************

مراد از ((علم نفس ))، علم تفصيلى است به آن اعمالى كه در دنيا كرده ، و اين غير از آن
علمى است كه بعد از منتشر شدن نامه اعمالش ‍ پيدا مى كند

مراد از ((آنچه مقدم و
موخر داشته ))، اعمالى است كه خودش كرده ، و سنت هايى است كه براى بعد از مرگش
باب كرده ،
ولى بعضى گفته اند: مراد از اين دو جمله ، اعمالى كه در
اول عمر كرده و اعمالى كه در آخر عمر انجام داده مى باشد

وصف
((كريم))
يعنى اگر نعمتى
مى دهد و عطايى مى كند هيچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر اين در
احسانى كه مى كند بديها و نادانيها و نافرمانيهاى مربوب را در نظر نمى گيرد، و از
همه اغماض مى كند

انسان نمى تواند بگويد: پروردگار اكرم تو
مرا مغرور كرد
، چون پروردگار به او پيام داده بود كه
((لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد))، و نيز فرموده بود ((و اما
من طغى و اثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماوى ))

در الدر المنثور آمده كه عبد بن حميد از صالح بن مسمار روايت كرده كه گفت : من شنيده ام
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه آيه ((يا ايها الانسان ما غرك
بربك الكريم )) را تلاوت فرموده ، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته :
نادانيش او را نسبت به تو مغرور كرده .

((الذى خلقك فسويك فعدلك )) سپس به تسويه اش ‍ پرداخته ، هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آن
را دارد قرار داد، و سپس به عدل بندى او پرداخته ، بعضى از اعضا و قوايش را با
بعضى ديگر معادل قرار داد، و بين آنها توازن و
تعادل برقرار كرد، كه مى بينيم هيچ عضوى از اعضاى او از معادلش قوى تر و سنگين
تر نيست
، در نتيجه اگر يكى از اعضايش نتوانست كار او را انجام دهد عضوى ديگر
برايش قرار داده تا آن كار را انجام دهد، مثلا خوردن كه با لقمه انجام مى شود كار دهان
است ، و چون دهان خودش نمى تواند لقمه را پاره و خرد كند اين كار را با دندانهايى
مختلف انجام مى دهد، و چون نيازمند است لقمه را زير دندانها بدهد، و از اين سو به آن
سو ببرد، خداى تعالى اين كار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه
احتياج به آلتى داشت كه لقمه را گرفته در آن قرار دهد، اين كار را به عهده دست ها
نهاد، دست هم احتياج به كف و كف دست هم احتياج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت ،
و انگشتان هم احتياج به بند داشت و از سوى ديگر دست هم بخاطر اينكه همه جا دراز نمى
شود، احتياج داشت كه از جايى به جايى ديگر
منتقل شود، و لذا خدا براى آدمى پا قرار داد، و روى همين حساب معادله را در
اعمال ساير اعضاء و قوا كه هزاران هزار و بلكه از حد شمار بيرون است برقرار ساخت ،
و همه اينها مظاهرى از تدبير خداى تعالى است

((صورت )) به معناى نقشى است كه اجرام
و اعيان به خود مى گيرند، و با صورت خاص به خود، از جرمهاى ديگر مشخص مى
گردند

((فى اى صوره ما شاء ركبك )) تو را به
مقتضاى حكمت مركب كرد


**************

((يعلمون ما تفعلون )) ملائكه به افعال و نيات ما علم دارند

((ابرار)) به معناى نيكوكاران است ، و كلمه ((فجار)) به معناى گنهكاران
پرده در
است

((يَصلَوْنهَا يَوْمَ الدِّينِ)) مى فرمايد فجار در روز جزا براى ابد ملازم
دوزخند، و از آن جدا شدنى نيست

 يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله 

رابطه تاءثير از ناحيه اسباب ظاهرى ، و تاءثر از ناحيه مسببات آن در
روز قيامت منقطع است ، همچنان كه در جاى ديگر بدان تصريح نموده ، مى فرمايد ((و
تقطعت بهم الاسباب ))، و نيز فرموده : ((و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان
القوه لله جميعا))
و اين با آيات
شفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتيجه باز خود خدا مالك
است
، نه شخص شفيع .

مراد از كلمه ((امر)) : چون در جاى ديگر نيز فرموده : ((لمن الملك اليوم لله الواحد
القهار))، پس منظور از اين كلمه به معناى مقابل نهى است ، و اينكه بعضى آن را به
معناى شاءن گرفته اند با مقام آيه نمى سازد.

و در مجمع البيان در ذيل آيه ((والامر يومئذ لله )) مى گويد: عمرو بن شمر از جابر از
امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ((و الامر يومئذ و اليوم كله لله ))،
آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قيامت مى شود، همه حكام از بين مى روند، و ديگر حاكمى نمى
ماند بجز خدا.
مؤ لف : منظور آن جناب اين است كه : امر، تنها در قيامت مختص به خدا نيست بلكه در دنيا
هم همينطور است ، و اگر در آيه مالكيت امر را مختص به خدا در روز قيامت كرده ، به اين
اعتبار بوده كه اين حقيقت در قيامت ظاهر مى شود، نه اينكه تنها در آن روز مالك است ، پس
علت اينكه ظهور اين حقيقت مختص به قيامت شده ، اين است كه در قيامت امر و حكم ديگرى
نمى ماند، ساير صفاتى هم كه در قرآن كريم براى خدا در خصوص قيامت اثبات شده
نظير امر است . و بنابر اين مى توان گفت اين روايت از روايات برجسته است

فریاد

یا معشوق العالمین

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر                   یادگاری که در این گنبد دوار بماند....


فریادی، زمانی، از گوشه ای بر می خاست تا شاید سقف آسمان را بشکافد و خیال کنم که بالا می آید و به تو می رسد(!)،هر چند که تو "سامع النجوات" ای .....

و یا روی زمین،در کوچه ای دور، صوت ضعیفی بشود و برسد به گوش دلبری ،هر چند که او عین الله است .....

امروز خیال هست ، فریاد برنخاسته ای هست ،آن گوشه اما...

و امروز حتما فریادهای برنخاسته را می شنوی... آخر تو همانی که بودی

و ما ..... سرد و گرم روزگار می چشیم

اما برایت بگویم ای دلبر جاودانی که همانم ،اگر نه بدتر....

همان که دوستت داشت از زمین تا آسمانها...Rose

اگر غم دوریت را به دلم ننشانی ، همانم که سرگرم بازی می شوم...

...

فریاد ، از آن چه هستم فریاد.....

فریاد.....

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

خداااااااااااااا

خداااااااااااااا

خدااااا این غصه از دل نمیره

وقتی غمش میره ، تازه آدم از اینکه بی غیرت شده آتیش می گیره.....

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.....

یکی بگه الان رجبه.....ماه حرامه.....

کاشکی آقای بهجت تو این روزا که این همه بلا سرمون اومد ، بودن .....

40 روز گذشت.....










مدیریت صوتی و تصویری دفتر معظم له

نیوز پرس : آیت الله بهجت فوت کرد


متأسفانه با خبر شدیم دقایقی پیش حضرت آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت، از مراجع تقلید قم دار فانی را وداع گفت.


آیت‌الله العظمی بهجت از مراجع جهان تشیع، امروز در بیمارستان حضرت ولی عصر(عج) شهر قم به ملکوت اعلی پیوست.


حضرت آیت الله العظمی بهجت ساعت ۳ و ده دقیقه امروز به علت ایست قلبی
به بیمارستان حضرت ولی عصر قم منتقل شد که تلاش پزشکان برای احیای ایشان
موثر واقع نشد ......

این ما نبودیم که احیا نشدیم.....؟











۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

عین الله

یا جامع و یا ناظر

کاش دلبر ما عین الله نبود....

کاش می شد حواسش را پرت کنیم....

...تا نبیند آنچه می بینیم

ماه علی علیه السلام

یا رحمان و یا رحیم

سلام بر ماه علی ابن ابی طالب علیه اسلام

سلام بر ماه رجب

سلام بر ساقی ....

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

سلام علیک

یا سلام

هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک
             

در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک

من ترکم و سرمستم ترکانه سلح بستم                   


در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک




بنهاد یکی صهبا بر کف من و گفتا
                               


این شهره امانت را هشدار سلام علیک




گفتم من دیوانه پیوسته خلیلانه
                                 


بر مالک خود گویم در نار سلام علیک




آن لحظه که بیرونم عالم ز سلامم پر
                          


وان لحظه که در غارم با یار سلام علیک




چون صنع و نشان او دارد همه صورت ها             ای مور شبت خوش باد ای مار
سلام علیک




داوود تو را گوید بر تخت فدیناکم
                                 


منصور تو را گوید بر دار سلام علیک




مشتاق تو را گوید بی طمع سلام از جان
                    


محتاج همت گوید ناچار سلام علیک




شاهان چو سلام تو با طبل و علم گویند
                     


در زیر زبان گوید بیمار سلام علیک


 چون باده جان خوردم ایزار گرو کردم                            


تا مست مرا گوید ای زار سلام علیک





از لذت زخمه تو این چنگ فلک بیخود
                          


سر زیر کند هر دم کای تار سلام علیک




مرغان خلیلی هم سررفته و پرکنده
                           


آورده از آن عالم هر چار سلام علیک




بس سیل سخن راندم بس قارعه برخواندم
                


از کار فروماندم ای کار سلام علیک

دیوان شمس تبریز



روز حیرانی

یا دلیل المتحیرین.......

خوشی آخر بگو ای یار چونی                                     از
این ایام ناهموار چونی

به روز و شب مرا اندیشه ی توست                 کزین روز و شب خونخوار چونی

درین دریا  و تاریکی و صد موج                        تو اندر کشتی پر بار چونی




منم بیمار و تو ما را طبیبی
                                        


بپرس آخر



که ای بیمار چونی

منت پرسم اگر تو می نپرسی                                  


که ای شیرین شیرین کار چونی




وجودی بین که بی چون و چگونه ست
                        


دلا دیگر مگو بسیار چونی




بگو در گوش شمس الدین تبریز
                                 


که ای خورشید خوب اسرار چونی

دیوان شمس تبریزی

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

در آرزوی اینگونه شدن...............

یا امل الاملین...................

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم          تا برفتي زبرم صورت بي جان بودم

نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود               كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم

زنده مي كرد مرا دمبدم اميد وصال              ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم

به تولاي تو در آتش محنت چو خليل           گوييا در چمن لاله و ريحان بودم

روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل           عجب از قدر نبود آن شب و نادان بودم

كه به عقبي درم از حاصل دنيا پرسند          گويم آن روز كه در صبحت جانان بود  

خرم آن روز كه بازآيي و سعدي گويد           آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم

سعدي

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

تسلیت

یا سمیع و یا بصیر

سوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او      به سمع پادشه کامکار ما نرسد

 به پیشگاه دردانه هستی ، این بی شرمی
به اسم اسلام را تسلیت عرض می نماییم

هرچند که چراغی که ایزد برفروزد ، هر
آنکس پف کند ریشش بسوزد.


دین فروشی کسب و کار امروز خدا نشناسان



۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

اعوذ برب الناس



 

بسم الله الرحمن
الرحيم





 قل اعوذ برب الناس


(1)
ملك الناس

(2)
اله الناس

(3)
من شر الوسواس الخناس

(4)

الذي يوسوس في صدور الناس

(5)


من الجنة والناس


(6)


۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

طالب بی قرار شو ...

یاانیس من لا انیس له

آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه ای                    

وان نفسی که بیخودی مه به کنارآیدت




آن نفسی که باخودی یار کناره می کند
                       

وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت





جمله بی قراریت از طلب قرار تست
                            

طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت





جمله بی مرادیت از طلب مراد تست
                           

ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت




عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی
                         

تا که


نگار نازگر عاشق زار آیدت






۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

...

یا حسیب

فکر می کردم انتخابات به نفع هر کسی که تموم بشه،باید بشینم و به رفتارهام نگاه کنم .به اظهارنظرهایی که جانبدارانه بوده و به لطافت ...

آیت الله هادوی:اینجاست که معلوم می شود آیازمینه ای برای ظهورامام زمان(عج)هست؟


بسم الله الرحمن الرحیم


من از شرایطی که الان وجود دارد، به شدت ناراحت هستم.در دفتر مدرسه صحبتی شد که به شدت من را ناراحت کرد.
یک وقتی شهید مطهری رضوان الله علیه فرمود: «متأسفانه گاهی به جای این که
علمای ما مرجع باشند و عوام به علما مراجعه کنند، عوام ما مرجع می شوند و
علما به عوام مراجعه می کنند» ما امروز همچنان شاهد این واقعیت تلخ هستیم؛
به جای این که سعی کنیم مردم را به مسیر علم و ضوابط دینی دعوت کنیم، با
توجیه کودکانه رفتارهای عوامانه را تایید می کنیم، این نهایت جهالت است.

آیا علی بن ابی طالب (ع) برای این که به حق خود ـ که قطعاً مشروع بود و
هیچ کس از ما در آن شک ندارد ـ برسد، کوچکترین خلاف شرعی انجام داد؟ این
چه علمی است که ما خوانده ایم؟ وقتی به میدان عمل می رسیم هیچ یک از
دانسته های ما باقی نمی‌ماند! وقتی ما این قدر دین نداریم که خود را مسئول
صیانت از مفاهیم دینی بدانیم، این تحصیلات دینی به چه درد می خورد؟! اگر
ما بخواهیم مثل بی دین ها رفتار کنیم برای چه به حوزه آمده ایم؟ برای چه
درس می خوانیم؟! واقعاً برای من شرم آور است.

عوام یک کاری می کنند، آن ها ممکن است معذور باشند؛ اصلاً ممکن است آن
دنیا مؤاخذه هم نشوند؛ اما اگر من و شما این کار را بکنیم، معذور نیستیم؛
ما را مؤاخذه می کنند که آقاجان تو که این همه سال درس خواندی هنوز این ها
را نمی‌فهمی؟ این همه سال چه کار می کردی؟ سر درس چرت می زدی؟ این چه وضعی
است؟! واقعاً این قدر مفاهیم دینی ملعبه و بازیچه شود! این قدر ما عوام
شویم! من واقعاً متأسفم. ما باید برای خودمان یک فکری بکنیم، اگر این طور
است ما چه توقعی داریم که امام زمان (عج) ظهور کند؛ امام زمان (عج) ظهور
کند که ـ نعوذ بالله ـ بگوید این خلاف شرع هایی که شما می کنید، کار خوبی
است! ـ نعوذ بالله ـ بیاید بی دینی من و شما را ترویج کند؟! اگر امام زمان
(عج) می خواست ـ نعوذ بالله ـ بی دینی را ترویج کند برای چه هزار سال صبر
کرد؟ اصلاً ـ نعوذ بالله ـ حضور امام زمان (عج) به چه درد می خورد؟! امام
زمان (عج) می خواهد بیاید دین را ترویج کند.

می خواهد راه انبیا را احیا کند. آیا راه انبیا این است که ما این حرف های
کودکانه و همان حرف‌هایی که عوام می زنند، تکرار کنیم؟! این چه وضعی است؟!
این همه دین اسلام در محدود کردن مسائل تلاش و سعی کرده که ما یاد بگیریم
که باید روابط چگونه باشد. آیا ـ نعوذ بالله ـ خدا نمی‌دانسته؟! ما می
دانیم؟! ـ نعوذ بالله ـ ما از خدا عالم تر هستیم؟! خدا فرموده این کار را
نکنید، ما می گوییم اشکالی ندارد! این چه اجتهادی در مقابل نصّ است! من
واقعاً نمی توانم بفهمم! اگر چند بچه طلبه یک چیزی بگویند، می گوییم خوب
این ها عوام هستند، تنها چهار روز درس خوانده‌اند، چیزی نمی فهمند.

اگر چهار طلبه درس خارج خوان یک چیزی بگویند، می گوییم بی سواد هستند،
درست و حسابی درس نخوانده اند و یا نعوذ بالله بی دین هستند؛ چیزهایی که
خوانده اند، خیلی به آن اعتقاد ندارند. ولی اگر چهار مدرس این حرف های
عوامانه را بگویند! بزرگترها که متأسفانه من از آن بزرگترها شنیدم، آن وقت
چه باید گفت! من دیروز با یکی از بزرگان صحبت می کردم، اصلاً زبان من بند
آمد، گفتم اگر بزرگ ما این جوری صحبت می کند، فعلی الاسلام السلام. اگر ما
که روحانی هستیم، حریم دین را حفظ نکنیم، به عنوان روحانی چه عذری پیش خدا
داریم.یک وقت یک روحانی در کنج خانه اش یک گناهی مرتکب می شود، خوب آن را
می شود گفت: یک فسق شخصی! ولی اگر در بین مردم رسماً اجازه دهیم کاری که
خلاف شرع است انجام شود، ما به عنوان روحانی چه عذری پیش خدا داریم؟ اگر
عوام بودیم می گفتیم نمی فهمیم سرمان نمی شود، مسئله بلد نیستیم، ولی ما
که مسئله را بلد هستیم، این همه، مطلق، مقید، عام، خاص ، و ....و این اصول
را برای چه خوانده ایم! وقتی آخرش مثل عوام به یک جمله از علی بن ابی طالب
(ع) یا به یک آیه قرآن تمسک کنیم، آن وقت چه تفاوتی بین عوام و خواص وجود
دارد؟

اگر یک نفر از عوام به یک تکه از سخنان علی بن ابی طالب (ع) تمسک کرد، می
گوییم خوب این مطلق و مقید و عام و خاص نخوانده است، نمی داند که باید
کلمات را جمع کرد، هر حدیثی موردی دارد، هزار قید دارد. ولی شما که عالم
هستید چه؟! شما همین طوری به یک کلمه یا به یک تکه از یک آیه فتوا می
دهید؟! پس این همه دقت های فقهی چه شد! من برای توضیح ده صفحه از کتاب
تحریر الوسیله حضرت امام (قدس سره) بیش از صد جلسه است که بحث می کنم، خوب
اگر این طوری بود که ما می خواستیم این جوری استدلال کنیم این همه توضیحات
نیاز نبود، می گفتیم باید دست این دزد را قطع کرد، این مطلب که از کجا
دزدیده و چه دزدیده است، این حرف ها چیست، باید دست دزد را قطع کرد! این
همه توضیح می دهیم که چرا امام این قید را آورده و این قید را چگونه می
شود اثبات کرد؟ سند روایت چگونه است ؟ دلالت روایت چگونه است؟ باید ما بلد
باشیم، حالا عوام چه می فهمند که سند یعنی چه؟ این جمله که نقل می کند سند
دارد یا ندارد ؟ دلالت یعنی چه؟ جمع بین روایات چگونه است؟ این مطالب و
اصول را نمی داند. ما که می دانیم چرا این حرف ها را می زنیم!

این صحنه ها، صحنه های امتحان ما است؛ معلوم می شود واقعاً چقدر ما به
موازین دینی پایبند هستیم؛ چقدر دین شناس هستیم. این جا است که معلوم می
شود که آیا زمینه ای برای ظهور امام زمان (عج) هست؛ به عددی که حضرت با آن
عدد بتواند یک حکومت جهانی تشکیل دهد، آیا آدم متدین دین شناس وجود دارد؟

حضرت می خواهد حکومت جهانی تشکیل دهد؛ چگونه حکومت جهانی شکل می گیرد؟ آیا
باید مثل عوام فکر کنیم که حضرت می خواهد به یک اشارت دنیا را بگیرد و به
یک اشارت حکومت جهانی درست کند؟ اگر حضرت به دو اشاره می خواست حکومت عدل
جهانی تشکیل دهد، غیبت هزار و اندی سال چه معنایی دارد؟ خوب از همان
ابتدای امامت خود با دو اشاره بساط ظلم را از جهان جمع می کرد. ما عوام
هستیم، فکر می کنیم حضرت می خواهد بیاید این دنیا سحر و جادو کند! حضرت می
خواهد بیاید از طریقی که سنت الهی است یک حکومت جهانی تشکیل دهد یعنی می
خواهد با آدم های دین شناس و دین دار یک حکومت را تشکیل دهد.
وقتی به آن تعداد دین شناس و دین دار پیدا شد که حضرت بتواند چنین حکومت
جهانی تشکیل دهد، ظهور می کند، و این ها همه فرصت امتحان است.

از شما سؤال می کنم: واقعاً ما در کجا دنبال دین بگردیم؟ کجا دنبال دین
شناس بگردیم؟ در آمریکا و اروپا و چین و ژاپن، دنبال آن بگردیم؟ نه. در
کشورهای اسلامی؟ در میان کشورهای اسلامی در کدام یک دنبال دین و دین شناس
بگردیم؟ در تونس، مصر، سودان، اردن، عربستان، بحرین، کویت، عراق؟ اگر جایی
الویت داشته باشد مسلماً آن جا ایران است.

در ایران کجا دنبال دین شناس بگردیم؟ در دهاتها و یا در شهرهای دوردست؟
خوب قاعدتاً باید در «حوزه علمیه شهر مقدس قم» دنبال دیندار دین شناس
بگردیم. یعنی اگر امام زمان (عج) می خواهد یک جایی دنبال نیروی متدین و
دین شناس بگردد، باید در حوزه علمیه قم دنبال چنین افرادی بگردد. حالا
واقعاً چه قدر افراد متدین و دین شناس داریم ما هم اگر مثل عوام باشیم پس
هیچی حضرت باز باید برود و در کنجی گریه کند و دعای «امن یجیب المضطر اذا
دعاه» بخواند تا «یکشف السوء» شود و فرجی شود.

تنها دعای فرج خواندن کافی نیست، از همه مهم تر، آماده کردن شرایط برای
فرج است و این آمادگی به این است که ما متدینین دین شناس تربیت کنیم،
البته ابتدا باید خودمان متدین و دین شناس باشیم تا بتوانیم به این هدف
دست پیدا کنیم و الاّ «فاقد شئ» که «معطی شئ» نمی تواند باشد.

انشاءالله در این صحنه ما بتوانیم سربلند بیرون بیاییم و انشاء الله دل
امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ را به رفتارمان، به گفتارمان و به فهم
مان از دین خشنود کنیم. تفقه در دین صرف خواندن این کلمات نیست، همه
اصطلاحات را هم بلد باشید ولی وقتی به میدان عمل می رسیم، انگار نه درسی
خوانده ایم و نه هیچ اصطلاحی بلد هستیم، این چه فایده ای دارد؟ صرف اینکه
طلبه ای تعریف مطلق و مُقَیَّد، عام و خاص را بداند، به درد نمی خورد.
باید رفتار و گفتارم نشان دهد که من فقیه و دین شناس هستم، و بر اساس
ضوابط عمل می کنم، این را باید نشان دهد.
انشاء الله خدا به همه ما توفیق دهد بتوانیم با این مفاهیمی که می خوانیم و این عمری را که صرف می کنیم دین را حفظ کنیم.

واقعاً اگر ما نمی خواهیم از دین صیانت کنیم، وقتمان را تلف کرده ایم!
اقلاً برویم در این دنیا خوش بگذرانیم، اگر نمی خواهیم دین را حفظ کنیم
برای چه به حوزه آمده ایم؟ هم دنیای خودمان را خراب می کنیم ،هم آخرت
خودمان را خراب می کنیم، هم آخرت مردم را خراب می کنیم، برویم بیرون برای
خودمان خوش بگذرانیم!

خوب ما که آمدیم اینجا زحمت می کشیم این محرومیت ها را تحمل می کنیم این
مشکلات را تحمل می کنیم انشاء الله که خدا توفیق دهد بتوانیم راه درست را
تشخیص دهیم یک کاری بکنیم که واقعاً امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ
از ما خشنود باشد. نمی شود هر کاری بکنی بعد بگویی: آقا از ما راضی باش!
البته حضرت هم می گوید : چاره ام چیست؟ از دست شما چه کار کنم؟ مثل این می
ماند که یک بچه نابابی به پدر و مادرش فحش می دهد، پدر و مادر می گویند
بچه مان است دیگر چه کار می شود کرد؟! تا کی ما می خواهیم همان بچه ناباب
باشیم؟ لگد بزنیم، فحش بدهیم، بعد بگوییم آقاجون خودت حالا یک جوری درستش
کن دیگر!.

البته حضرت حافظ بوده و هست و وجود مبارکش منشأ خیر بوده و هست، ولی ما
وظیفه مان را باید عمل کنیم خدا و حضرت وظیفه شان را می دانند و عمل می
کنند، کار خودشان را می کنند؛ ولی ما باید وظیفه مان را درست عمل کنیم که
انشاء الله خدا به همه ما این توفیق را بدهد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

زنگ تفریح

یا محبوب

http://fereshtehaiekocholo.blogfa.com/8602.aspx

ترتیبی از هدف گذاری

یا حلیم

این عبارت روی سنگ قبر یک کشیش انگلیسی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:


جوان
که بودم خیال داشتم دنیا را عوض کنم، مسن تر و عاقل تر که شدم فهمیدم که
دنیا عوض نمی شود، بنابراین توقع ام را کم کردم و تصمیم گرفتم به عوض کردن
کشورم قناعت کنم، ولی کشورم هم خیال نداشت عوض شود، به میان سالی که
رسیدم، آخرین توانایی هایم را بکار گرفتم که فقط خانواده ام را عوض کنم،
ولی پناه بر خدا آنها هم خیال نداشتند عوض شوند
.


اینک که در بستر مرگ آرمیده ام ناگهان دریافته ام که اگر فقط خود را عوض می کردم، خانواده ام هم عوض می شد و با پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را عوض کنم و خدا را چه دیدید شاید حتی می توانستم دنیا را هم عوض کنم!

به نقل از     http://www.khomarehoshyari.blogfa.com

تعریف دروغ چیست؟

یا صادق

اگر کسی مطلبی داره ممنون می شم راهنمایی کنه!!!                  Lost the Thread


اما چند مطلب از معراج السعادة تاليف ملا احمد نراقى (قدس سره)

و از جمله دروغها، خلف وعده نمودن است، و آن نيز حرام است.و وفاى به شرط ووعده، واجب و لازم است.


حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر كه ايمان به خدا و روز جزادارد بايد چون وعده نمايد، به آن وعده وفا كند»

و از جمله دروغهايى كه اكثر
مردمان به آن مبتلا هستند و بدترين انواع دروغهاست،دروغ گفتن با خداست، كه آدمى مطلبى در نماز به خدا، يا مناجات به
پروردگار عرض‏كند و از آن، در خدمت آن جناب خبر دهد و آن خلاف واقع باشد.مثل اينكه: چون‏داخل نماز شود بگويد:

«انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض‏»


يعنى: «متوجه ساختم روى دل‏خود را به خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد» . (23)


و در آن وقت دل او از اين مطلب‏بى‏خبر باشد.و در كوچه و بازار و حجره و دكان به صد هزار فكر بيهوده مشغول باشد،زيرا در آن
وقت آنچه عرض كرده دروغگو است.و در خدمت پروردگار و حضورملائكه «كبار» (24) به چنين دروغى اقدام نموده.



و همچنين چون مى‏گويد: «اياك نعبد و اياك نستعين‏» 


وقتى راست است كه: دنيا وآخرت در نظر او بى‏اعتبار، و ذره‏اى از دين خود را در مقابل همه دنيا ندهد، چون اگرچنين باشد
دنياپرست‏خواهد بود.و بايد اميد يارى و چشم مددكارى از احدى به جزذات پاك بارى نداشته باشد و الا در عرض اين مطلب،
كاذب خواهد بود.و چه‏زشت‏بنده و قبيح شخصى باشد كه در حضور پروردگار خود ايستاده باشد و به‏دروغگويى مشغول باشد، و
بداند كه: او كذب او را مى‏داند.زهى بى‏شرمى و قباحت وبى‏حيائى و بى «آزرمى‏» . 

و اما كذب در كردار و اعمال آن است كه: در ظاهر اعمالى از او سرزند كه دلالت‏كند بر خوبى در باطن او، و باطن او از آن بى‏خبر
بوده باشد، يعنى: باطن او موافق ظاهرنباشد.و صدق در آن، اين است كه: باطن و ظاهر يكسان و مطابق بود.يا باطن از ظاهربهتر
و آراسته‏تر باشد.و اين مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است.

اما كذب در اخلاق و مقامات دين، آن است كه: ادعاى صفاتى چند كند، چون: خوف از خدا و رجا و صبر و شكر و تسليم و رضا و
معرفت و زهد و امثال اينها، و اسم‏آنها را بر خود ببندد و از حقيقت و آثار آنها بى‏خبر باشد.و در او از لوازم آنها اثرى‏نباشد.

‏سيد رسل - صلى الله عليه و آله - فرمود: «من صمت نجى‏» .يعنى: «هركه خاموشى را شعار خود ساخت نجات يافت‏» . (66)
و فرمود: «هر كه ايمان آورد به خدا و رسول، بايد هر سخنى كه مى‏گويد خير باشد ياخاموش نشيند» .

و بعضى از اصحاب حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - سنگريزه به دهان خودمى‏گذاردند، تا بى‏اختيار سخن نگويند.چون اراده
تكلم به سخنى كه از براى خدا بودمى‏كردند آن را از دهان خود بيرون مى‏آوردند.و بسيارى از اصحاب آن جناب چون‏نفس
مى‏كشيدند نفس كشيدن ايشان چون نفس كشيدن غريق بود.و سخن گفتن ايشان‏شبيه به سخن گفتن مريض بود.اين است و جز
اين نيست كه: سبب هلاكت‏خلق، و نجات ايشان، تكلم و خاموشى است.پس خوشا به حال كسى كه عيب كلام را بشناسد وفوايد
خاموشى را بداند.به درستى كه: خاموشى از اخلاق انبيا، و شعار اصفيا است. (81)


از آن حضرت مروى است كه: «خاموشى، درى است از درهاى حكمت.پس هر كه‏دهان خود را بست، در حكمت‏بر او گشوده
مى‏شود» . (82)


اين دهان بستى دهانى باز شد
گو خورنده لقمه‏هاى راز شد

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

سوره تكوير مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((تكوير)) كه مصدر فعل ((كورت )) است به معناى پيچيدن چيزى ، و به
شكل مدور در آوردن آن است ، نظير پيچيدن عمامه بر سر

((انكدار)) به معناى سقوط است ، و انكدار مرغ از هوا، به معناى آمدنش به طرف
زمين است

((الجِْبَالُ سيرَت)) كوهها به راه مى افتند

((عشار)) جمع عشراء است به معناى ماده شتر حامله اى است كه ده ماه از حملش گذشته باشد، و همچنان عشرائش
مى نامند تا وقتى كه بچه اش را بزايد، و چه بسا كه بعد از زائيدن هم آن را عشراء
بخوانند، چون چنين شترى از نفيس ترين اموال عرب به شمار مى رود، و معناى
تعطيل شدن عشراء اين است كه در آن روز عرب چنين
مال نفيسى را رها مى كند، و هيچ چوپان و دشتبانى كه آن را حفظ كند بر آن نمى گمارد

((وحش)) به معناى حيوانى است كه هرگز با انسانها انس
نمى گيرد

چه بسا بتوان از آيه سوره انعام آنجا كه مى فرمايد:  ((و ما من
دابه فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء
ثم الى ربهم يحشرون ))
، پاره اى رمزها كه فى الجمله وضع
را روشن كند استفاده نمود، و آن رموز بر اهل دقت و تدبر پوشيده نيست . و چه بسا
بعضى گفته باشند كه : محشور شدن وحشى ها مربوط به روز قيامت نيست ، بلكه از
نشانه هاى قبل از قيامت است ، و منظور از آن اين است كه
قبل از قيامت (در اثر زلزله هاى پى در پى ) همه وحشى ها از بيشه خود بيرون بجهند.

((تسجير)) و افروختن درياها، به دو معنا تفسير شده ، يكى افروختن دريايى از آتش و دوم
پر شدن درياها از آتش

((مووده )) به معناى آن دخترى است كه زنده زنده در گور شده

((وَ إِذَا الصحُف نُشِرَت)) روزى كه نامه هاى اعمال براى حساب باز مى شود

((كشط)) به معناى قلع و كندن چيزى است كه سخت به چيز
ديگر چسبيده ، و قهرا كندنش نيز به شدت انجام مى شود.
و كشط آسمان قهرا با آيه ((و
السموات مطويات بيمينه ))، و آيه ((و يوم تشقق السماء بالغمام و
نزل الملئكه تنزيلا)) و ساير آيات مربوطه به اين معنا منطبق مى شود.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

((تسعير)) كه فعل ((سعرت )) مشتق از آن است به معناى شعله ور ساختن آتش
است ، بطورى كه زبانه بكشد.

((ازلاف )) كه فعل مجهول ((ازلفت )) از آن گرفته شده ، به معناى نزديك
آوردن است

((خنس )) جمع خانس است و مصدر آن
((خنوس )) است ، كه به معناى گرفتگى و تاخر و استتار مى آيد

((جوارى)) جمع
جاريه است ، و مصدر جرى به معناى سير سريع است ، كه معنايى است استعاره از جريان
آب

((كنس)) جمع كانس است ، و مصدر كنوس به معناى
داخل شدن وحشى هايى از قبيل آهو و طيور به درون لانه اش است ، لانه اى كه براى خود
اتخاذ كرده و در آن جايگزين شده

اين
احتمال هست كه منظور از ((خنس و جوار كنس )) ستارگان است، زيرا اينها در حركتشان بر حسب آنچه ما
مى بينيم استقامت و رجعت و اقامت دارند، استقامت دارند براى اينكه حركتشان از نظر زمان
شبيه هم است ،
و رجعت دارند چون انقباض و تاخر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند، چون در حركت
استقامتى و رجعتى خود زمانى توقف دارند، گويى آهوى وحشى اند كه زمانى در آشيانه
خود اقامت مى كند.

((عسعسه )) هم به رو آوردن شب اطلاق مى شود، و هم به رفتن آن

اگر
صبح را داراى تنفس خوانده، به اين مناسبت
بوده كه صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را كه افق را فرا گرفته بود از
بين مى برد، و اين نوعى استعاره است كه صبح ،
بعد از آنكه ظلمت شب را شكافته و طلوع كرده به كسى تشبيه كرده كه بعد از
اعمال دشوارى كه انجام داده و لحظه فراغتى يافته تا استراحت كند نفسى عميق مى كشد،
روشنى افق هم تنفسى است از صبح .


((رسول))
مراد از
رسول جبرئيل است ،
او را نزد خداى صاحب عرش ، مكين
خواند، يعنى داراى مقام و منزلت است

((مطاع ثم )) اش خوانده ، كه دلالت
دارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعنى نزد خدا دستور دهنده اى است ، كه زير دستانش ‍
دستوراتش را بكار مى بندند،

اينكه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به عبارت ((صاحبكم - همنشين
شما)) تعبير كرده ، خواسته است تهمت كفار که وی را
مجنون مى خوانده اند
تكذيب كند ، پس اين جمله اشاره دارد به
اينكه او از اول عمرش تاكنون با شما معاشرت داشته و او را داراى كمالى از
عقل و صدقى در قول يافته ايد

((وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ)) فاعل در جمله ((راه )) به كلمه ((صاحب )) و ((ه )) به جبرئيل برمى گردد

((ضنين )) صفت مشبهه از ماده ((ضن )) است ، كه به معناى
بخل است

فَأَيْنَ تذهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ

وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ


از على (عليه السلام ) روايت شده كه در معناى ((و
الليل اذا عسعس )) فرموده : يعنى وقتى با تاريكى خود مى رود.

در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هر كس ‍ در هر روز از (ماه )
شعبان هفتاد بار بگويد: ((استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الرحمن الرحيم الحى القيوم و
اتوب اليه )) خداى تعالى نامش را در افق مبين مى نويسد، مى گويد: پرسيدم : افق مبين
چيست ؟ فرمود جايگاهى است در جلو عرش كه در آنها نهرهايى است فراگير، و در آن جام
هايى است به عدد ستارگان .

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

بازی سیاست

یا علیم

در راستای مطلب قبلی Rolling Pin


http://www.write4good.com/images/bangHeadAgainstWall.gif

http://www.psidea.org/images/BangHeadHere.gif

دروغ بهتر است یا حناق ؟

یا صدیق

قدیم تر ها این سوال مطرح بود که "علم بهتر است یا ثروت؟" پرسشی که امروزه غیر بدیهی است :

دروغ بهتر است یا حناق ؟

و اصولا آیا می توانیم به هر کسی نسبت دروغ گویی بدهیم ؟ (نزول اخلاقیات و بزم شیطان Evil Smile)

1-امام باقر(ع) فرمودند: ( خداوند عزوجل براي بدي قفل هايي قرار داده و
كليدهاي آنها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است.(اصول كافي، ج 4،
ص 36، حدیث3)


2-علي بن الحسين (ع) به فرزندانش مي فرمود:از دروغ، كوچك و بزرگش جدي و
شوخيش بپرهيزيد زيرا آن كس كه در چيز كوچك دروغ گفت به دروغ بزرگ نيز جرات
پيدا مي كند . آ يا نمي دانيد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود : “
اگر بنده خدا پيوسته راست گويد خداوند او را صديق نويسد و اگر پيوسته دروغ
گويد خدا او را كذاب (دروغگو ) نويسد.(همان ، ص 35، حديث 2)

3-امام صادق (ع) فرمودند:
“ فقال عيسي بن مريم(عليه السلام) من كثر كذبه ذهب بهاوه “
(عيسي بن مريم عليه السلام فرمود: هر كه دروغش زياد شد آبرويش برود(همان، ص 37، حديث 13)

4-رسول خدا (ص) فرمودند : از دروغ بپرهیزید ، زیرا دروغ انسان را به فسق و
فجور میکشاند و فسق و فجور هم انسان را روانه آتش جهنم میکند. جامع
الاخبار صفحه 417 حدیث 1157

5-حضرت محمد (ص) فرمودند : در پی راستی و راستگویی باشید ، اگرچه فکر کنید
که مایه هلاکت است ، در صورتیکه راستگویی موجب نجات است و از دروغگویی
پرهیز کنید ، اگرچه فکر کنید دروغگویی عامل نجات است ، در صورتیکه آن مایه
هلاکت و نابودی است. نهج الفصاحه صفحه 226 حدیث 1127 

Tornado
6-مردی خدمت پیامبر (ص) رسید ، عرض کرد نماز نمی خوانم و عمل منافی عفت
انجام می دهم ، دروغ هم می گویم ! کدام را اول ترک گویم ؟! پیامبر (ص)
فرمود : دروغ را ، و در محضر پیامبر (ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید ،
هنگامی که خارج شد ، وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا
شد ، اما بلافاصله فکر کرد که اگر فردا پیامبر (ص) از او در این باره سوال
کند ، اگر بگوید چنین عملی را مرتکب نشده دروغ است و اگر راست بگوید حد بر
او جاری میشود ، و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف ، این فکر و
ترک دروغ ، سرچشمه ترک همه گناهان او گردید. تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 413 Begging

۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

یا حسیب

دستور العمل دوم : کوچک
و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ
است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که
دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا
معلوم شود،
هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در
بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.

نتیجه اخلاقی : در انتخابات اگر حرف می زنیم با احتیاط

بر روی حرفهایمان بیشتر فکر کنیم تا برای نباختن در بحث مجبور به گفتن هر حرفی نشویم!

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

تصدقت شوم، الهي قربانت بروم،

یا لطیف

نامه امام (ره) به همسرشان

http://i42.tinypic.com/2iazt4w.jpg

تصدقت شوم، الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم
عزيز و قوت قلبم گرديدم، متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آیينه قلبم منقوش
است.


عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حال] من
با هر شدتي باشد مي‌گذرد؛ ولي به حمدالله تاكنون هرچه پيش آمد، خوش بوده و الان
در شهر زيباي بيروت هستم(1). حقيقتا جاي شما خالي است، فقط براي تماشاي شهر و
دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره
عالي به دل بچسبد.در هر حال، امشب، شب دوم است كه منتظر كشتي هستيم. از قرار معلوم و معروف، يك
كشتي فردا حركت مي کند، ولي ماها كه قدري دير رسيديم، بايد منتظر كشتي ديگر
باشيم. عجالتا تكليف معلوم نيست، اميد است خداوند به عزت اجداد طاهرينم، كه همه
حجاج را موفق كند به اتمام عمل. از اين حيث قدري نگران هستم، ولي از حيث مزاج
بحمدالله به سلامت. بلكه مزاجم بحمدالله مستقيم‌تر و بهتر است. خيلي سفر خوبي
است، جاي شما خيلي خيلي خالي است. دلم براي پسرت [سيدمصطفي] قدري تنگ شده است.
اميد است كه هر دو(2) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداي
متعال باشند. اگر به آقا [پدر همسر امام] و خانم‌ها [مادر و مادربزرگ همسر
امام] كا
غذي نوشتيد، سلام مرا برسانيد. من از قبل همه نايب‌الزياره هستم. به
خانم شمس آفاق [خواهر همسر امام] سلام برسانيد و به توسط ايشان به آقاي دكتر
[علوي] سلام برسانيد. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانيد.
صفحه مقابل را به آقاي شيخ عبدالحسين بگوييد برسانند.
ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله
عكس جوف در حال دلتنگي از حركت نكردن(3)



 


پي‌نوشت:
1ـ براي عزيمت با كشتي به عربستان براي انجام اعمال حج.
2ـ اشاره به آقا مصطفي و فرزند ديگرشان كه در آن
زمان، هنوز به دنيا نيامده بود و چند روز پس از نگارش اين نامه در زماني كه
امام در سفر حج بودند، متولد شد و او را «علي» نام گذاردند. وي در كودكي بر اثر
بيماري درگذشت.
3ـ اشاره به نبودن كشتي برای عزيمت به جده

۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

ولو لنگان لنگان

  بک یا حنان و یا منان

 


پسرم! خود را به فطرت الله تخمیر شده دریاب و از گرداب ضلالت و امواج سهمگین
خودبینی و خودخواهی نجات ده و به سفینه نوح که پرتو ولایت الله است رکوب کن که "
من رکبها تجی و من تخلف عنها هلک" (1) .

فرزندم! کوشش کن که در صراط مستقیم که که صراط است، ولو لنگان لنگان حرکت کنی
و حرکات، سکنات قلبی و قالبی را رنگ معنویت و الوهیت دهی و خدمت‏به خلق را برای
آنکه خلق خدا هستند بنمایی. انبیاء عظام و اولیاء خاص خدا در عین حال که مشابه
دیگران اشتغال به کارها داشته‏اند، هیچ گاه در دنیا وارد نبوده‏اند چون
اشتغالشان بالحق و للحق بوده، در عین حال از رسول ختمی [مرتبت] - صلی الله علیه
و آله و سلم - روایت‏شده که فرموده است: ["انه] لیغان علی قلبی و انی لاستغفرالله
فی کل یوم سبعین مرة" (2) شاید رویت‏حق در کثرت را، کدورت حساب می‏فرمود.

كتاب آداب الصلوة حضرت امام خمینی رحمة الله علیه

پی‏نوشت‏ها:

1. "هرکس که بر آن (کشتی ولایت) سوار شد نجات یافت و هر که از آن روی گردانید
هلاک شد".

2. " گاهی بر دلم غباری می‏نشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می‏طلبم" -
مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب الذکر، باب 22، حدیث 1.

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

            بک یا انیس النفوس

http://grayidea.files.wordpress.com/2008/01/umbrella_11.jpg

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

سوره عبس مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((عَبَس)) چهره در هم كشيد

تزكى به معناى در پى پاك شدن از راه
عمل صالح است

((نفع ذكرى )) همين است كه آدمى را به تزكى دعوت مى كند، يعنى به
ايمان و عمل صالح مى خواند.

((من استغنى )) كسى است كه خود را توانگر نشان دهد

((تصدى )) به معناى متعرض شدن و
روى آوردن به چيزى و اهتمام در امر آن است .

((سعى )) به معناى سرعت در دويدن است

اصل كلمه ((تلهى )) ((تتلهى )) بوده ، يعنى خود را بكار
ديگر مى زنى

((صحف )) جمع صحيفه است ، و عرب هر چيزى را كه در آن
مطلبى نوشته شده باشد صحيفه مى نامد

((سفره )) جمع سفير است ، و
سفير به معناى رسول است ، و كلمه ((كرام )) صفت آن رسولان است ، به اعتبار ذاتشان و
((برره )) صفت ايشان است به اعتبار عملشان ، مى فرمايد: ذاتا افرادى بزرگوارند،
و از نظر عمل داراى احسانند.

قُتِلَ الانسنُ مَا أَكْفَرَهُمِنْ أَى شىْءٍ خَلَقَهُ !؟

اين نفرين در اصطلاح
عرب از هر نفرين ديگر شنيع تر است چون كشته شدن ، بزرگترين شدائد دنيايى و
رسوايى هاى آن است

((فقدره )) - يعنى به او در ذات و صفات و افعالش قدرت و توانايى داد

((اقبار)) دفن كردن
مرده آدمى

((انشار)) به معناى زنده كردن بعد از مرگ به منظور
تصرف است ، همچنان كه جامه را بعد از تا كردن و پيچيدن دوباره باز مى كنند، (تا در
آن تصرفى كنند)

انگارکه شخص ‍ مى پرسد:
حال كه جريان بدين قرار است پس انسان چه بايد بكند و چه كرد، آيا در برابر مقام
ربوبيت خاضع گرديد يا نه ؟ و آيا شكر نعمت را بجاى آورد يا نه ؟ در پاسخ فرموده
: ((كلا))

مراد
از قضاء نكردن انسان ، به انجام نرساندن دستورات الهى است

((صب )) در جمله مورد بحث به معناى ريختن آب از بلندى است

((شق )) شكافتن زمين
بوسيله جوانه گياهانى است كه از زمين سر در مى آورند

((حب)) جنس حبوباتى است كه به مصرف غذاى انسان مى رسد

((قضب )) به معناى سبزيجات تر و تازه است ، كه انسان
آن را مى خورد.اين كلمه در اصل به معناى قطع است

((حدائق )) جمع حديقه است ،كه به معناى بوستانى تفسير
شده كه اطرافش ديوار كشيده باشند، ((غلب )) جمع غلباء است ، گفته مى شود
((شجره غلباء)) يعنى درختى بزرگ و كلفت

((اب )) -
با تشديد ((باء)) - به معناى گياه و چراگاه است،
((فاكهه )) به معناى مطلق ميوه ها است

كلمه صاخه به معناى صيحه شديدى است كه از شدتش گوشها كر شود، و منظور از آن
نفخه صور است .
روز صاخه (قيامت )

يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِوَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِوَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِلِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شأْنٌ يُغْنِيهِ

يعنى براى هر فردى از ايشان ، بقدر كفايت كه
نگذارد به چيز ديگرى بينديشد گرفتارى هست

((مُّسفِرَةٌ)) نورانى

((مستبشره )) همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به
زودى بدانجا منتقل مى شوند خوشحالند.

((غبره )) به معناى غبار و كدورت است ، كه منظور از آن سيما و نشانه هاى غم و
اندوه است

((تَرْهَقُهَا قَترَةٌ)) ظلمت و كدورت از آن مى بارد

كفر كه كار قلب ، و فجور كه كار
بدنى و به معناى گناهان شنيع است ، و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمت ها، و منظور
از فجور همان گناه ان باشد


و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليه السلام) روايت آورده كه فرموده است اين آيات
درباره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او
را ديد قيافه اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره
خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت
نموده عملش ‍ را توبيخ نمود.

و در تفسير قمى در معناى جمله ((و فاكهه و ابا)) فرموده : ((اب )) به معناى علف خشكى است كه
علفخواران مى خورند.
و در الدر المنثور است كه ابو عبيد در كتاب
((فضائل )) خود از ابراهيم تيمى روايت كرده كه گفت : شخصى از ابو بكر صديق
پرسيد: ((و ابا)) يعنى چه ؟ در پاسخ گفت به زير كدام آسمان و روى كدام زمين
پناهنده شوم ، وقتى درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه نمى دانم .


و نيز در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن سعد، عبد بن حميد، ابن منذر،
ابن مردويه ، بيهقى (در كتاب شعب الايمان )، خطيب و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )،
از انس روايت كرده اند كه روزى عمر آيات ((فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا)) را تا كلمه
و ابا قرائت كرد، آنگاه گفت : همه اينها را مى شناسيم ، اما بايد ديد كلمه ((اب )) به
چه معنا است ، آنگاه چوب دستياى كه در دست داشت از دست انداخت و گفت : عمر بيهوده خودت
را به اين در و آن در نزن ، اگر تو معناى كلمه اب را ندانى چه گناهى دارى ، اى مردم
برويد به دنبال كسى كه از خود قرآن شما را به معناى آن هدايت كند، آنگاه
عمل كنيد، و وقتى چيزى از كتاب خدا را نفهميديد آن را به پروردگار كتاب واگذاريد.


و نيز در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد، از عبد الرحمان بن يزيد روايت كرده كه گفت :
مردى از عمر پرسيد: معناى كلمه ((و ابا)) چيست ؟ همين كه ديد حضار مجلس به دادن جواب
پرداختند، شلاق خود را گرفته به آنان حمله ور شد.


مؤ لف : اين حديث مى خواهد بگويد عمر مردم را از بحث پيرامون معارف قرآن و حتى تفسير
الفاظ آن ، منع مى كرد.
و در ارشاد مفيد آمده كه روايت شده شخصى از ابو بكر از كلام خداى عز و
جل كه فرموده : ((و فاكهه و ابا)) پرسيد: ابو بكر معناى كلمه ((اب )) از قرآن را
ندانست ، در پاسخ گفت كدام آسمان و كدام زمين مرا پناه مى دهد و يا چه خاكى به سر كنم
اگر درباره قرآن چيزى بگويم كه بدان علم ندارم ، اما كلمه ((فاكهه )) كه
معنايش را
همه مى دانيم ، و اما كلمه اب را من نمى دانم خدا داناتر است .


اين سخن به امير المؤ منين (عليه السلام ) رسيد فرمود: سبحان اللّه چطور نمى داند كه
كلمه ((اب )) به معناى علف و چريدنيها است ؟ و اينكه خداى تعالى در اين آيه مى خواهد
نعمت هايى را كه به خلقش ‍ داده ، و از آن جمله آنچه غذاى آنان و غذاى چهار پايان ايشان
است كه بوسيله آن هم جانشان زنده مى ماند، و هم جسمشان نيرو مى گيرد، به رخ آنان
بكشد.

و در مجمع البيان است كه از عطاء بن يسار از سوده همسر
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كه گفت :
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: مردم پا برهنه و لخت . و ختنه نشده
محشور مى شوند و عرق آنچنان از ايشان مى ريزد كه حتى تا نرمه گوشها مى رسد، مى
گويد عرضه داشتم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خاك بر سرم آيا در
آن روز مردم لخت و عريان به يكديگر نگاه مى كنند؟ فرمود: در آن روز مردم به هيچ چيز
جز گرفتارى خود نمى انديشند و نمى پردازند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
((لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه )).