۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

نهی نفس از هوی

وَ أَمَّا مَنْ خَاف مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْس عَنِ الهَْوَى (40)

فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى (41)

اگر در بيان اين حالت فرمود: ((نفس را از هوى نهى مى كند))، و نفرمود: ((پيروى
نفس را ترك مى كند)) براى اين بود كه بفهماند انسان ضعيف است ، و چه بسا كه
نادانى او را وادار به معصيت كند، بدون اينكه نسبت به خداى تعالى استكبار داشته
باشد، پس او نمى تواند بكلى پيروى هواى نفس را ترك كند، همينكه در مقام نهى خود از
آن باشد خدا هم واسع المغفره است ، همچنان كه فرمود: ((و لله ما فى السموات و ما فى
الارض ليجزى الذين اساوا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى الذين يجتنبون
كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفره ))، و نيز فرموده : ((ان تجتنبوا
كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما)).

ام المحسن سلام الله

http://img.tebyan.net/big/1387/03/12316873711786023011214423723565223213116.jpg

http://smallriver.tebyan.net/IslamicFeatures/PhotoGallery/2008/6/21/68461.html

سرمایه محبت زهراست دین من


من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم


گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا


یک ذره از محبت زهرا نمی دهم


اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ

http://www.alforattv.net/index.php

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

یا خبیر

تا با کفش های کسی راه نرفته ای در مورد راه رفتن اون قضاوت نکن

وصاياى حضرت فاطمه زهرا سلام الله



در
چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده که اسماء گويد، فاطمه در هنگام وفات
خود به من فرمود: مادر جان! من از اين وضعى که درباره حمل جنازه زنها
مرسوم است‏شرم مى‏کنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روى تخته‏اى مى‏گذارند
و پارچه‏اى روى آن مى‏اندازند و پستى و بلنديهاى بدن او براى بيننده آشکار
است.

اسماء
گويد: بدو عرض کردم: من چيزى را که در حبشه ديده‏ام هم اکنون ترتيب داده
نزد شما مى‏آورم و نشانت مى‏دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختى را آورد و آن
چوبها را خم کرده دو طرف آن را بر کنار تخت‏بست و چادرى روى آن کشيد،
فاطمه (ع) که آن را ديد خوشحال شد و تبسم کردو فرمود : «اصنعى لى مثله استرينى سترک الله من النار»
، اسماء گويد: من از روزى که
رسول خدا (ص) از دنيا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پيغمبر
نديده بودم.

و اما آنچه به على (ع) وصيت کرد :

فاطمه(س) به على (ع)فرمود هم اكنون خواب مختصرى مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را
ديدم كه به من فرمود: امشب نزد ما خواهى بود و من مى‏دانم كه او راست گفته
و امروز روز آخر عمر من است.
و در روايتى است كه پس از آن به على (ع) گفت: چيزهايى در دل دارم كه مى‏خواهم آنها را به تو وصيت كنم! على (ع) فرمود: اى دختر رسول خدا هر چه مى‏خواهى بگو!





در اين وقت على (ع) کسانى را که در اتاق بودند بيرون کرد و نزديک سر فاطمه (ع) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت:اى پسر عمو هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتکار نديدى، و از وقتى با تو معاشرت داشته‏ام نافرمانى تو را نکرده‏ام! 

على (ع) در پاسخ او فرمود:
«معاذ
الله انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اکرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخک
بمخالفتى، قد عز على مفارقتک و تفقدک الا انه امر لا بد منه...»

به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براى من تجديد کردى و مرگ و فقدان تو بر من بسيار بزرگ است.
«فانا لله و انا اليه راجعون‏» ! آه! که چه مصيبت دردناک و جانسوز و غم انگيزى است! مصيبتى که به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود!

دنباله
حديث اين گونه است که در اينجا هر دو گريان شده و لختى گريستند آن گاه على
(ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتى دارى بنما
که من آن را انجام خواهم داد.


فاطمه
عرض کرد: خدايت پاداش نيک دهد اى پسر عموى رسول خدا، نخستين وصيت من آن
است که پس از من «امامه‏» دختر خواهرم را به ازدواج خويش در آورى چون او
نسبت‏به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسرى از
زنان داشته باشند.


و
از جمله عرض کرد: وصيت ديگر من آن است که احدى از اين مردم که به من ستم
کرده و حق مرا گرفتند در تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر نشوند زيرا
اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، و مبادا بگذارى يکى از آنها و يا
پيروان آنها بر جنازه‏ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتى که ديده‏ها همگى خواب رفته‏اند دفن کن

و
در نقلى هم آمده که فاطمه (ع) وصاياى خود را در رقعه‏اى نوشته و زير سرش
نهاده بود و چون از دنيا رفت، على (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير
را در آن مشاهده کرد:


«بسم
الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت‏به فاطمة بنت رسول الله، اوصت و هى تشهد
ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق و النار حق،
و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور.


«يا
على انا فاطمة بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنيا و الآخرة، انت
اولى بى من غيرى، حنطنى و غسلنى و کفنى بالليل، و صل على و ادفنى بالليل و
لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة‏» .

در نقلى که از مجالس مفيد و
امالى شيخ رحمة الله عليهما آمده در حديثى از امام حسين روايت‏شده چنين
است که چون فاطمه دختر رسول خدا (ص) بيمار شد به على وصيت کرد که وضع حال
او را پنهان دارد، و حتى از بيمارى او کسى را با خبر نکند، و على (ع) نيز
اين کار را کرد، و خودش شخصا پرستارى فاطمه (ع) را به عهده گرفت، و احيانا
اسماء بنت عميس نيز او را کمک مى‏داد، آن هم به طور پنهانى، و چون هنگام
وفات و رحلت او شد به على (ع) وصيت کرد کارهاى پس از مرگ او را خود انجام
دهد، و شبانه او را دفن کند و جاى قبر او را نيز پنهان و مخفى کند که اثرى
از قبر او معلوم نباشد .


و
از کتاب دلايل طبرى از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: فاطمه وصيت کرد از
مال خودش به زنان پيغمبر و زنان بنى‏هاشم، به هر کدام دوازده وقيه بدهند،
و به «امامه‏» دختر ابى العاص (خواهر زاده فاطمه (ع) نيز همين مقدار
بدهند.

و
در حديث ديگرى که از زيد بن على (ع) روايت کرده فرمود: فاطمه (ع) مال خود
را بر بنى‏هاشم و فرزندان عبد المطلب بخشيد و على (ع) اين کار را کرد و به
ديگران نيز داد .


و
بر طبق روايت کشف الغمه از امام باقر (ع) فاطمه وصيت فرمود: حوائط هفت
گانه در دست على (ع) باشد، و پس از او به حسن (ع) و پس از او به حسين (ع)
برسد، و پس از درگذشت وى در دست‏بزرگترين فرزندان او قرار گيرد، و متن اين
وصيت‏نامه به خط امير المؤمنين (ع) نوشته شده بود و مقداد بن اسود و زبير
بن عوام آن را گواهى کرده بودند.


نگارنده
گويد: «حوائط‏» جمع حائط و به معناى باغ و يا بستانى است که اطراف آن را
ديوار کشيده باشند، و بر طبق روايات «حوائط‏» فاطمه (ع) عبارت از هفت‏باغ
بوده به نامهاى «مبيت، عواف، دلال، حسنى، برقه، صافيه، مشربه‏» که اينها
غير از فدک بوده و پيغمبر اکرم آنها را براى فاطمه (ع) وقف کرد و
برخى گفته‏اند:اين
باغهاى هفتگانه همان صدقاتى است که عمر در زمان خلافت‏خود به على (ع)
واگذار کرد، و ابوبکر اينها را نيز مانند فدک از فاطمه اطهر گرفت.


در برخى از نقلها نيز آمده که فاطمه (س) از جمله وصيتهايى که به على (ع) کرد اين بود:


«يا
ابن عم انى اجد الموت الذى لابد و لا محيص عنه، و انا اعلم انک بعدى لا
تصبر على قلة التزويج فان انت تزوجت امراة اجعل لها يوما و ليلة، و اجعل
لاولادى يوما و ليلة، يا ابا الحسن و لا تصح فى وجوههما فيصبحان يتيمين
غريبين منکسرين فانهما بالامس فقدا جدهما و اليوم يفقدان امهما، فالويل
لامة تقتلهما و تبغضهما

ابکنى
ان بکيت‏يا خير هاد و اسبل الدمع فهو يوم الفراق يا قرين البتول اوصيک با
لنسل فقد اصبحا حليف اشتياق ابکنى و ابک لليتامى و لا تنس قتيل العدى بطف
العراق فارقوا فاصبحوا يتامى حيارى فاخلفوا الله فهو يوم الفراق

 ضمنا
در پاره‏اى از روايات آمده که فاطمه (ع) پيش از آنکه از دنيا برود غسل کرد
و جامه نو خود را پوشيد و به سلمى، همسر ابى رافع، فرمود: من غسل کرده‏ام
کسى بدن مرا برهنه نکند  .

(ولى
براى توضيح بايد بدانيد که منظور از اين روايات - چنانکه مرحوم مجلسى و
ديگران گفته‏اند - نه آن است که مرا بدون غسل دفن کنيد)

زندگانى حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله‏عليها ص 220  نویسنده:رسولى محلاتى



۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

یا نور

بسمه تعالي

گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هيچ

در خانه اگر کس است، يک حرف بس است

بارها گفته ام و بار دگر مي گويم: « کسي که بداند هر که خدا را ياد
کند، خدا همنشين اوست، احتياج به هيچ وعظي ندارد، مي داند چه بايد بکند و
چه بايد نکند؛ مي داند که آنچه را که مي داند، بايد انجام دهد، و در آنچه
که نمي داند، بايد احتياط کند. »
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته

الاقل محمد تقي البهجة

http://www.alhiwaraldini.com/site/64/multimedia/image/Olama/albahj2_1.jpgبسمه تعالي

هيچ ذکري، بالاتر از «ذکر عملي» نيست؛ هيچ ذکر عملي، بالاتر از « ترک معصيت در اعتقاديات و عمليات نيست. »

و ظاهر اين است که ترک معصيت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائميه »، صورت نمي گيرد.

والله الموفق

العبد محمد تقي البهجة 


« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم »؛ « [ من عمل بما علم] کفي ما لم يعلم » ؛ ( والذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا ).

آنچه مي دانيد، عمل کنيد؛ و در آنچه نمي دانيد؛ احتياط کنيد تا روشن
شود؛ و اگر روشن شد، بدانيد که بعض معلومات را زير پا گذاشته ايد؛ طلب
موعظه از غير عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظي را شنيده ايد و مي
دانيد، عمل نکرديد، و گرنه روشن بوديد.



۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

مسلمانی؟

این روزا هرکس به هر کس می رسه وظیفه خودش می دونه در مورد مسلمان بودن یا نبودن طرف یه نظری بده! چه وهابی ها چه بعضی ها که فکر می کنند خیلی مسلمان هستند!


یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم
فی سبیل الله فتبینوا ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا تبتغون
عرض الحیاة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمن الله علیکم
فتبینوا ان الله کان بما تعملون خبیرا ﴿94﴾

سوره مبارکه نساء

حديثي از صحيح
بخاري كه بر طبق آن پيامبر (ص) فرموده اند: (اسلام بر پنج پايه بنا شده:
شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله،‌ اقامه نماز، پرداخت زكات و روزه
ماه رمضان)


لعنت؟

بسم الله الرحمن الرحیم

كَيْفَ يَهْدِي اللَّـهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿٨٦﴾ أُولَـٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّـهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿٨٧﴾ سورة آل عمران


لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُوا يَعْتَدُونَ ﴿٧٨﴾ سورة المائدة 

ان الذین یوذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والآخرة واعد لهم عذابا مهینا ﴿57﴾ والذین یوذون المومنین والمومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثما مبینا ﴿58﴾

إن الذين يكتمون ما أنزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس في الكتاب أولئك يلعنهم الله ويعلنهم اللاعنون



اي که گفتي بر يزيد وآل او لعنت مکن ***** زانکه شايد حق تعالي کرده باشد رحمتش
آنچه او با آل احمدکرد و بخشيدش خدا ***** هم ببخشايد مرا گر کرده باشم لعنتش

ما لا یدرک کله لا یترک کله


۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

بسیار مگویید که بسیار نباشد

بک یا الله



جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد                یاری که تحمل نکند یار نباشد









گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت             بسیار مگویید که بسیار نباش










تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی                        تا شب نرود صبح پدیدار نباشد









آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق                    با آن نتوان گفت که بیدار نباشد










گر دست به شمشیر بری عشق همانست      کان جا که ارادت بود انکار نباشد











دل آینه صورت غیبست ولیکن                       شرطست که بر آینه زنگار نباشد









سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد       دربند نسیم خوش اسحار نباشد









آن را که بصارت نبود یوسف صدیق                 جایی بفروشد که خریدار نباشد






**************************************************************



آن به که نظر باشد و گفتار نباشد                   تا مدعی اندر پس دیوار نباشد











می‌خواهم و معشوق و زمینی و زمانی             کو باشد و من باشم و اغیار نباشد









پندم مده ای دوست که دیوانه سرمست          هرگز به سخن عاقل و هشیار نباشد










سهلست به خون من اگر دست برآری              جان دادن در پای تو دشوار نباشد









ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار              مه را لب و دندان شکربار نباشد









وان سرو که گویند به بالای تو باشد                 هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد











رب انی مغلوب فانتصر

     لا حول ولا قوه الا بالله




برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است      مرا فتاده دل از کف تو را چه افتاده ست؟



به کام تا

; نرساند مر لبش چون نای              نصیحت هم عالم به گوش من باد است



اگر چه مست عشقم خراب کرد  ولی            اساس هستی من زین خراب آباد است



گدای کوی تو از هست خلد مستغنی است     اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است



دلا منال ز بیداد و جور یار  که یار                   تورا نصیب همین کرده است و این داده ست



میان او که خدا آفریده است از هیچ               دقیقه است که هیچ آفریده نگشادست



برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ             کز این فسانه و افسون مرا بسی یاد است