در
چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده که اسماء گويد، فاطمه در هنگام وفات
خود به من فرمود: مادر جان! من از اين وضعى که درباره حمل جنازه زنها
مرسوم استشرم مىکنم و خوش ندارم که جنازه زنان را روى تختهاى مىگذارند
و پارچهاى روى آن مىاندازند و پستى و بلنديهاى بدن او براى بيننده آشکار
است.
اسماء
گويد: بدو عرض کردم: من چيزى را که در حبشه ديدهام هم اکنون ترتيب داده
نزد شما مىآورم و نشانت مىدهم، سپس چند عدد چوب تر و تختى را آورد و آن
چوبها را خم کرده دو طرف آن را بر کنار تختبست و چادرى روى آن کشيد،
فاطمه (ع) که آن را ديد خوشحال شد و تبسم کردو فرمود : «اصنعى لى مثله استرينى سترک الله من النار» ، اسماء گويد: من از روزى که
رسول خدا (ص) از دنيا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پيغمبر
نديده بودم.
و اما آنچه به على (ع) وصيت کرد :
فاطمه(س) به على (ع)فرمود هم اكنون خواب مختصرى مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را
ديدم كه به من فرمود: امشب نزد ما خواهى بود و من مىدانم كه او راست گفته
و امروز روز آخر عمر من است. و در روايتى است كه پس از آن به على (ع) گفت: چيزهايى در دل دارم كه مىخواهم آنها را به تو وصيت كنم! على (ع) فرمود: اى دختر رسول خدا هر چه مىخواهى بگو!
در اين وقت على (ع) کسانى را که در اتاق بودند بيرون کرد و نزديک سر فاطمه (ع) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت:اى پسر عمو هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتکار نديدى، و از وقتى با تو معاشرت داشتهام نافرمانى تو را نکردهام!
على (ع) در پاسخ او فرمود:
«معاذ
الله انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اکرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخک
بمخالفتى، قد عز على مفارقتک و تفقدک الا انه امر لا بد منه...»
به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براى من تجديد کردى و مرگ و فقدان تو بر من بسيار بزرگ است.
«فانا لله و انا اليه راجعون» ! آه! که چه مصيبت دردناک و جانسوز و غم انگيزى است! مصيبتى که به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود!
دنباله
حديث اين گونه است که در اينجا هر دو گريان شده و لختى گريستند آن گاه على
(ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتى دارى بنما
که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه
عرض کرد: خدايت پاداش نيک دهد اى پسر عموى رسول خدا، نخستين وصيت من آن
است که پس از من «امامه» دختر خواهرم را به ازدواج خويش در آورى چون او
نسبتبه فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسرى از
زنان داشته باشند.
و
از جمله عرض کرد: وصيت ديگر من آن است که احدى از اين مردم که به من ستم
کرده و حق مرا گرفتند در تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر نشوند زيرا
اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، و مبادا بگذارى يکى از آنها و يا
پيروان آنها بر جنازهام نماز بگذارند... مرا شب هنگام در آن وقتى که ديدهها همگى خواب رفتهاند دفن کن
و
در نقلى هم آمده که فاطمه (ع) وصاياى خود را در رقعهاى نوشته و زير سرش
نهاده بود و چون از دنيا رفت، على (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير
را در آن مشاهده کرد:
«بسم
الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصتبه فاطمة بنت رسول الله، اوصت و هى تشهد
ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق و النار حق،
و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور.
«يا
على انا فاطمة بنت محمد زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنيا و الآخرة، انت
اولى بى من غيرى، حنطنى و غسلنى و کفنى بالليل، و صل على و ادفنى بالليل و
لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة» .
در نقلى که از مجالس مفيد و
امالى شيخ رحمة الله عليهما آمده در حديثى از امام حسين روايتشده چنين
است که چون فاطمه دختر رسول خدا (ص) بيمار شد به على وصيت کرد که وضع حال
او را پنهان دارد، و حتى از بيمارى او کسى را با خبر نکند، و على (ع) نيز
اين کار را کرد، و خودش شخصا پرستارى فاطمه (ع) را به عهده گرفت، و احيانا
اسماء بنت عميس نيز او را کمک مىداد، آن هم به طور پنهانى، و چون هنگام
وفات و رحلت او شد به على (ع) وصيت کرد کارهاى پس از مرگ او را خود انجام
دهد، و شبانه او را دفن کند و جاى قبر او را نيز پنهان و مخفى کند که اثرى
از قبر او معلوم نباشد .
و
از کتاب دلايل طبرى از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: فاطمه وصيت کرد از
مال خودش به زنان پيغمبر و زنان بنىهاشم، به هر کدام دوازده وقيه بدهند،
و به «امامه» دختر ابى العاص (خواهر زاده فاطمه (ع) نيز همين مقدار
بدهند.
و
در حديث ديگرى که از زيد بن على (ع) روايت کرده فرمود: فاطمه (ع) مال خود
را بر بنىهاشم و فرزندان عبد المطلب بخشيد و على (ع) اين کار را کرد و به
ديگران نيز داد .
و
بر طبق روايت کشف الغمه از امام باقر (ع) فاطمه وصيت فرمود: حوائط هفت
گانه در دست على (ع) باشد، و پس از او به حسن (ع) و پس از او به حسين (ع)
برسد، و پس از درگذشت وى در دستبزرگترين فرزندان او قرار گيرد، و متن اين
وصيتنامه به خط امير المؤمنين (ع) نوشته شده بود و مقداد بن اسود و زبير
بن عوام آن را گواهى کرده بودند.
نگارنده
گويد: «حوائط» جمع حائط و به معناى باغ و يا بستانى است که اطراف آن را
ديوار کشيده باشند، و بر طبق روايات «حوائط» فاطمه (ع) عبارت از هفتباغ
بوده به نامهاى «مبيت، عواف، دلال، حسنى، برقه، صافيه، مشربه» که اينها
غير از فدک بوده و پيغمبر اکرم آنها را براى فاطمه (ع) وقف کرد و برخى گفتهاند:اين
باغهاى هفتگانه همان صدقاتى است که عمر در زمان خلافتخود به على (ع)
واگذار کرد، و ابوبکر اينها را نيز مانند فدک از فاطمه اطهر گرفت.
در برخى از نقلها نيز آمده که فاطمه (س) از جمله وصيتهايى که به على (ع) کرد اين بود:
«يا
ابن عم انى اجد الموت الذى لابد و لا محيص عنه، و انا اعلم انک بعدى لا
تصبر على قلة التزويج فان انت تزوجت امراة اجعل لها يوما و ليلة، و اجعل
لاولادى يوما و ليلة، يا ابا الحسن و لا تصح فى وجوههما فيصبحان يتيمين
غريبين منکسرين فانهما بالامس فقدا جدهما و اليوم يفقدان امهما، فالويل
لامة تقتلهما و تبغضهما ابکنى
ان بکيتيا خير هاد و اسبل الدمع فهو يوم الفراق يا قرين البتول اوصيک با
لنسل فقد اصبحا حليف اشتياق ابکنى و ابک لليتامى و لا تنس قتيل العدى بطف
العراق فارقوا فاصبحوا يتامى حيارى فاخلفوا الله فهو يوم الفراق ضمنا
در پارهاى از روايات آمده که فاطمه (ع) پيش از آنکه از دنيا برود غسل کرد
و جامه نو خود را پوشيد و به سلمى، همسر ابى رافع، فرمود: من غسل کردهام
کسى بدن مرا برهنه نکند .
(ولى
براى توضيح بايد بدانيد که منظور از اين روايات - چنانکه مرحوم مجلسى و
ديگران گفتهاند - نه آن است که مرا بدون غسل دفن کنيد)
زندگانى حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها ص 220 نویسنده:رسولى محلاتى