بسم الله
دنیا کوچک است ..خیلی کوچک ...
پس این چه اقبالی است که سال ها می گذرد .. ما به او نمی رسیم
امسال هنوز یک جمعه دیگر هم دارد
.
.
.
(متن با شعری از یک افغانی که یکی ازعزیزانم انتخاب کرده کامل می شود...)
(متن با شعری از یک افغانی که یکی ازعزیزانم انتخاب کرده کامل می شود...)
بسودای تو می زییم شب و روز
میان غربت و دوری به صد سوز
اگر در زندگی آمد دریغت
بیا شمعی سر قبرم بیفروز
هزاران داد و بیداد از تو دارم
درون سینه فریاد از تو دارم
نمی دانی که از عشقت چه فصلی
بهاران گونه آباد از تو دارم
زمستان رفت و یار من نیامد
امید ماندگار من نیامد
تسلی میکنم دل را به فردا
خدایا نو بهار من نیامد
شب تاریک و درد دوری از تو
درون روغن غم می شوم مو
به انگشت تو محتاجم عزیزم
که بردارد مرا زین غم به یک سو
غزل خشکید در من سوختم یار
دوبیتی بر رهت اندوختم، یار
چراغ شعر بینی جان بسوزد
چه آتش در نهاد افروختم یار
شبی مارا غزلخوانی بیاموز
دو مصرع های چشمت را به من دوز
اگر خواهی که از خشمت بسوزم
جبین شعر فامت را بیفروز
بیا تا در بهار نو رسیده
ترا بینم به سیری نور دیده
خدا ویران کند دور جدایی
که بین ما و تو این خط کشیده
زمستان رفت و یار من نیامد
امید ماندگار من نیامد
تسلی میکنم دل را به فردا
خدایا نو بهار من نیامد
5 همراه:
سلام
شعر قشنگی بود . ممنون
این شعر هم تقدیم به شما :
مثل همیشه هیچ به روی خودت نیار !
این بار هم نیامده بودی سر قرار
گفتی : (( اگر که عاشقمی کو نشانه ات ))
من عاشقم ( نشان به همین قلب بی قرار )
بر روی ریل های زمان خیره مانده ام
شاید تو را بیاورد از راه یک قطار
حرف دلم عصاره ی این چند واژه است :
تا کِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟
تقويم ها نبود تو را ناله می کنند
در سال های ساکت و بی روح و مرگبار
تقويم ، بی تو ، هرچه که باشد قشنگ نيست
فرقی نمی کند (چه زمستان و چه بهار)
حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند ؛
مرزی نمانده بين جهان ، جبر ، اختيار
دنيا پر است از همه ی چيزهای شوم
از هرچه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار
از زندگی به شيوه ی حيوان ، ولی"modern "
يعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...
از"ism" های پرشده از پوچ ِ پوچ ِ پوچ
از طرز فکر های طرفدار انتحار
از هرچه ريشه اش به حقيقت نمی رسد ؛
از ماسک های چهره نما ، اسم مستعار
ازجنگ های خانه برانداز و بی دليل
از قتل عام ، بمب ، ترور ، چوبه های دار
دنيا شبيه بشکه ی باروت ، شب به شب ـ
نزديک می شود به عدم ، مرگ ، انفجار
من شرط بسته ام که می آيی و مطمئن ـ
هستم برنده می شوم آخر در اين قمار
يعنی که می رسی و جهان پاک می شود
از هرچه جسم فاسد و اشباح نابکار
آن وقت با دو دست خودت پخش می کنی
در بين تشنگان جهان ، سيبِ آبدار
حرف دلم عصاره ی اين چند واژه است :
تاکِی شکست ، خُرد شدن ، بغض ، انتظار ؟
اين شعر اگر چه قابلتان را نداشته
آقا! فقط قبول کنيدش به يادگار
اصلاً برای این که بفهمم چه گفته ام
انگشت روی مصرع دلخواه خود گذار :
ـ يک شعر عاشقانه که می خوانی اش ، و یا
ـ یک مشت درد دل که نمی آيدت به کار!
شاعر: مهدی زارعی
مغلوب عزیز ؛ تو کامنت خصوصی بهم خبر آپ کردنت رو بده چون ایمیلم رو به طور مرتب چک نمی کنم . با تشکر
سلام
شعر قشنگ و جالبی بود.
تسلی می کنم دل را به فردا
سلام دوست عزیز.ممنون از پیشنهادتون
ولی چطوری لینک عکس را عوض کنم؟بلد نیستم
سلام
عیدتان مبارک
فرارسیدن نوروز و سال نو را به شما و خانواده ی محترمتان شاد باش می گویم. سالی در کمال تندرستی، سرشار از صفا و صمیمیت، مملو از شادمانی، همراه با موفقیت، در نهایت آرامش، در اوج بهروزی و رشد و تعالی و مملو از برکات معنوی برایتان آرزو دارم.
سلاام گلم
عیدت مبارک:*
ارسال یک نظر