بک یا الله
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد یاری که تحمل نکند یار نباشد
گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت بسیار مگویید که بسیار نباش
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
گر دست به شمشیر بری عشق همانست کان جا که ارادت بود انکار نباشد
دل آینه صورت غیبست ولیکن شرطست که بر آینه زنگار نباشد
سعدی حیوان را که سر از خواب گران شد دربند نسیم خوش اسحار نباشد
آن را که بصارت نبود یوسف صدیق جایی بفروشد که خریدار نباشد
**************************************************************
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
میخواهم و معشوق و زمینی و زمانی کو باشد و من باشم و اغیار نباشد
پندم مده ای دوست که دیوانه سرمست هرگز به سخن عاقل و هشیار نباشد
سهلست به خون من اگر دست برآری جان دادن در پای تو دشوار نباشد
ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار مه را لب و دندان شکربار نباشد
وان سرو که گویند به بالای تو باشد هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد
0 همراه:
ارسال یک نظر