۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

سوره عبس مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((عَبَس)) چهره در هم كشيد

تزكى به معناى در پى پاك شدن از راه
عمل صالح است

((نفع ذكرى )) همين است كه آدمى را به تزكى دعوت مى كند، يعنى به
ايمان و عمل صالح مى خواند.

((من استغنى )) كسى است كه خود را توانگر نشان دهد

((تصدى )) به معناى متعرض شدن و
روى آوردن به چيزى و اهتمام در امر آن است .

((سعى )) به معناى سرعت در دويدن است

اصل كلمه ((تلهى )) ((تتلهى )) بوده ، يعنى خود را بكار
ديگر مى زنى

((صحف )) جمع صحيفه است ، و عرب هر چيزى را كه در آن
مطلبى نوشته شده باشد صحيفه مى نامد

((سفره )) جمع سفير است ، و
سفير به معناى رسول است ، و كلمه ((كرام )) صفت آن رسولان است ، به اعتبار ذاتشان و
((برره )) صفت ايشان است به اعتبار عملشان ، مى فرمايد: ذاتا افرادى بزرگوارند،
و از نظر عمل داراى احسانند.

قُتِلَ الانسنُ مَا أَكْفَرَهُمِنْ أَى شىْءٍ خَلَقَهُ !؟

اين نفرين در اصطلاح
عرب از هر نفرين ديگر شنيع تر است چون كشته شدن ، بزرگترين شدائد دنيايى و
رسوايى هاى آن است

((فقدره )) - يعنى به او در ذات و صفات و افعالش قدرت و توانايى داد

((اقبار)) دفن كردن
مرده آدمى

((انشار)) به معناى زنده كردن بعد از مرگ به منظور
تصرف است ، همچنان كه جامه را بعد از تا كردن و پيچيدن دوباره باز مى كنند، (تا در
آن تصرفى كنند)

انگارکه شخص ‍ مى پرسد:
حال كه جريان بدين قرار است پس انسان چه بايد بكند و چه كرد، آيا در برابر مقام
ربوبيت خاضع گرديد يا نه ؟ و آيا شكر نعمت را بجاى آورد يا نه ؟ در پاسخ فرموده
: ((كلا))

مراد
از قضاء نكردن انسان ، به انجام نرساندن دستورات الهى است

((صب )) در جمله مورد بحث به معناى ريختن آب از بلندى است

((شق )) شكافتن زمين
بوسيله جوانه گياهانى است كه از زمين سر در مى آورند

((حب)) جنس حبوباتى است كه به مصرف غذاى انسان مى رسد

((قضب )) به معناى سبزيجات تر و تازه است ، كه انسان
آن را مى خورد.اين كلمه در اصل به معناى قطع است

((حدائق )) جمع حديقه است ،كه به معناى بوستانى تفسير
شده كه اطرافش ديوار كشيده باشند، ((غلب )) جمع غلباء است ، گفته مى شود
((شجره غلباء)) يعنى درختى بزرگ و كلفت

((اب )) -
با تشديد ((باء)) - به معناى گياه و چراگاه است،
((فاكهه )) به معناى مطلق ميوه ها است

كلمه صاخه به معناى صيحه شديدى است كه از شدتش گوشها كر شود، و منظور از آن
نفخه صور است .
روز صاخه (قيامت )

يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِوَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِوَ صحِبَتِهِ وَ بَنِيهِلِكلِّ امْرِىٍ مِّنهُمْ يَوْمَئذٍ شأْنٌ يُغْنِيهِ

يعنى براى هر فردى از ايشان ، بقدر كفايت كه
نگذارد به چيز ديگرى بينديشد گرفتارى هست

((مُّسفِرَةٌ)) نورانى

((مستبشره )) همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به
زودى بدانجا منتقل مى شوند خوشحالند.

((غبره )) به معناى غبار و كدورت است ، كه منظور از آن سيما و نشانه هاى غم و
اندوه است

((تَرْهَقُهَا قَترَةٌ)) ظلمت و كدورت از آن مى بارد

كفر كه كار قلب ، و فجور كه كار
بدنى و به معناى گناهان شنيع است ، و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمت ها، و منظور
از فجور همان گناه ان باشد


و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليه السلام) روايت آورده كه فرموده است اين آيات
درباره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او
را ديد قيافه اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره
خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت
نموده عملش ‍ را توبيخ نمود.

و در تفسير قمى در معناى جمله ((و فاكهه و ابا)) فرموده : ((اب )) به معناى علف خشكى است كه
علفخواران مى خورند.
و در الدر المنثور است كه ابو عبيد در كتاب
((فضائل )) خود از ابراهيم تيمى روايت كرده كه گفت : شخصى از ابو بكر صديق
پرسيد: ((و ابا)) يعنى چه ؟ در پاسخ گفت به زير كدام آسمان و روى كدام زمين
پناهنده شوم ، وقتى درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه نمى دانم .


و نيز در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن سعد، عبد بن حميد، ابن منذر،
ابن مردويه ، بيهقى (در كتاب شعب الايمان )، خطيب و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )،
از انس روايت كرده اند كه روزى عمر آيات ((فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا)) را تا كلمه
و ابا قرائت كرد، آنگاه گفت : همه اينها را مى شناسيم ، اما بايد ديد كلمه ((اب )) به
چه معنا است ، آنگاه چوب دستياى كه در دست داشت از دست انداخت و گفت : عمر بيهوده خودت
را به اين در و آن در نزن ، اگر تو معناى كلمه اب را ندانى چه گناهى دارى ، اى مردم
برويد به دنبال كسى كه از خود قرآن شما را به معناى آن هدايت كند، آنگاه
عمل كنيد، و وقتى چيزى از كتاب خدا را نفهميديد آن را به پروردگار كتاب واگذاريد.


و نيز در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد، از عبد الرحمان بن يزيد روايت كرده كه گفت :
مردى از عمر پرسيد: معناى كلمه ((و ابا)) چيست ؟ همين كه ديد حضار مجلس به دادن جواب
پرداختند، شلاق خود را گرفته به آنان حمله ور شد.


مؤ لف : اين حديث مى خواهد بگويد عمر مردم را از بحث پيرامون معارف قرآن و حتى تفسير
الفاظ آن ، منع مى كرد.
و در ارشاد مفيد آمده كه روايت شده شخصى از ابو بكر از كلام خداى عز و
جل كه فرموده : ((و فاكهه و ابا)) پرسيد: ابو بكر معناى كلمه ((اب )) از قرآن را
ندانست ، در پاسخ گفت كدام آسمان و كدام زمين مرا پناه مى دهد و يا چه خاكى به سر كنم
اگر درباره قرآن چيزى بگويم كه بدان علم ندارم ، اما كلمه ((فاكهه )) كه
معنايش را
همه مى دانيم ، و اما كلمه اب را من نمى دانم خدا داناتر است .


اين سخن به امير المؤ منين (عليه السلام ) رسيد فرمود: سبحان اللّه چطور نمى داند كه
كلمه ((اب )) به معناى علف و چريدنيها است ؟ و اينكه خداى تعالى در اين آيه مى خواهد
نعمت هايى را كه به خلقش ‍ داده ، و از آن جمله آنچه غذاى آنان و غذاى چهار پايان ايشان
است كه بوسيله آن هم جانشان زنده مى ماند، و هم جسمشان نيرو مى گيرد، به رخ آنان
بكشد.

و در مجمع البيان است كه از عطاء بن يسار از سوده همسر
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت شده كه گفت :
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: مردم پا برهنه و لخت . و ختنه نشده
محشور مى شوند و عرق آنچنان از ايشان مى ريزد كه حتى تا نرمه گوشها مى رسد، مى
گويد عرضه داشتم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خاك بر سرم آيا در
آن روز مردم لخت و عريان به يكديگر نگاه مى كنند؟ فرمود: در آن روز مردم به هيچ چيز
جز گرفتارى خود نمى انديشند و نمى پردازند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
((لكل امرى ء منهم يومئذ شاءن يغنيه )).

0 همراه: