۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

فریاد

یا معشوق العالمین

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر                   یادگاری که در این گنبد دوار بماند....


فریادی، زمانی، از گوشه ای بر می خاست تا شاید سقف آسمان را بشکافد و خیال کنم که بالا می آید و به تو می رسد(!)،هر چند که تو "سامع النجوات" ای .....

و یا روی زمین،در کوچه ای دور، صوت ضعیفی بشود و برسد به گوش دلبری ،هر چند که او عین الله است .....

امروز خیال هست ، فریاد برنخاسته ای هست ،آن گوشه اما...

و امروز حتما فریادهای برنخاسته را می شنوی... آخر تو همانی که بودی

و ما ..... سرد و گرم روزگار می چشیم

اما برایت بگویم ای دلبر جاودانی که همانم ،اگر نه بدتر....

همان که دوستت داشت از زمین تا آسمانها...Rose

اگر غم دوریت را به دلم ننشانی ، همانم که سرگرم بازی می شوم...

...

فریاد ، از آن چه هستم فریاد.....

فریاد.....

1 همراه:

مرضيه گفت...

نمی دونم چی بگم.. سوزوندیم.. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر.. به به.. یا معشوق!