۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

سوره انفطار مكى است

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

((فطر)) به معناى شكافتن

((وَ إِذَا الْكَوَاكِب انتَثرَت)): در
اين آيه ستارگان را به گردن بندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانه هاى ريز و درشتش
را با نظمى معين چيده و به نخ كشيده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهم
و برهم و متفرق شوند.

((تفجير)) در مجمع البيان گفته به معناى آن است كه به اصطلاح فارسى آب
نهر را به خاطر زياد شدن بشكند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مى
گويند، براى اين است كه گناهكار، پرده حيا را پاره مى كند، و از صراط مستقيم خارج
گشته ، به بسيارى از گناهان مبتلا مى شود، و اگر صبح را فجر مى گويند، باز
براى اين است كه روشنى پرده ظلمت را پاره كرده به همه جا منتشر مى شود.

((بعثر)) در مجمع البيان گفته وقتى مى گوييم : ((بعثرت الحوض و بحثرته )) در هر دو
صورت معنايش اين است كه من آب حوض را زير و رو كردم ، و دو كلمه ((بعثره )) و
((بحثره )) به معناى پشت و رو كردن ، و باطن چيزى را ظاهر ساختن مى آيد پس معناى
آيه اين است كه زمانى كه خاك قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مى گردد، باطنش كه همان
انسانهاى مرده باشد ظاهر مى شود، تا به جزاى اعمالشان برسند.

**************

مراد از ((علم نفس ))، علم تفصيلى است به آن اعمالى كه در دنيا كرده ، و اين غير از آن
علمى است كه بعد از منتشر شدن نامه اعمالش ‍ پيدا مى كند

مراد از ((آنچه مقدم و
موخر داشته ))، اعمالى است كه خودش كرده ، و سنت هايى است كه براى بعد از مرگش
باب كرده ،
ولى بعضى گفته اند: مراد از اين دو جمله ، اعمالى كه در
اول عمر كرده و اعمالى كه در آخر عمر انجام داده مى باشد

وصف
((كريم))
يعنى اگر نعمتى
مى دهد و عطايى مى كند هيچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر اين در
احسانى كه مى كند بديها و نادانيها و نافرمانيهاى مربوب را در نظر نمى گيرد، و از
همه اغماض مى كند

انسان نمى تواند بگويد: پروردگار اكرم تو
مرا مغرور كرد
، چون پروردگار به او پيام داده بود كه
((لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد))، و نيز فرموده بود ((و اما
من طغى و اثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماوى ))

در الدر المنثور آمده كه عبد بن حميد از صالح بن مسمار روايت كرده كه گفت : من شنيده ام
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه آيه ((يا ايها الانسان ما غرك
بربك الكريم )) را تلاوت فرموده ، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته :
نادانيش او را نسبت به تو مغرور كرده .

((الذى خلقك فسويك فعدلك )) سپس به تسويه اش ‍ پرداخته ، هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آن
را دارد قرار داد، و سپس به عدل بندى او پرداخته ، بعضى از اعضا و قوايش را با
بعضى ديگر معادل قرار داد، و بين آنها توازن و
تعادل برقرار كرد، كه مى بينيم هيچ عضوى از اعضاى او از معادلش قوى تر و سنگين
تر نيست
، در نتيجه اگر يكى از اعضايش نتوانست كار او را انجام دهد عضوى ديگر
برايش قرار داده تا آن كار را انجام دهد، مثلا خوردن كه با لقمه انجام مى شود كار دهان
است ، و چون دهان خودش نمى تواند لقمه را پاره و خرد كند اين كار را با دندانهايى
مختلف انجام مى دهد، و چون نيازمند است لقمه را زير دندانها بدهد، و از اين سو به آن
سو ببرد، خداى تعالى اين كار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه
احتياج به آلتى داشت كه لقمه را گرفته در آن قرار دهد، اين كار را به عهده دست ها
نهاد، دست هم احتياج به كف و كف دست هم احتياج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت ،
و انگشتان هم احتياج به بند داشت و از سوى ديگر دست هم بخاطر اينكه همه جا دراز نمى
شود، احتياج داشت كه از جايى به جايى ديگر
منتقل شود، و لذا خدا براى آدمى پا قرار داد، و روى همين حساب معادله را در
اعمال ساير اعضاء و قوا كه هزاران هزار و بلكه از حد شمار بيرون است برقرار ساخت ،
و همه اينها مظاهرى از تدبير خداى تعالى است

((صورت )) به معناى نقشى است كه اجرام
و اعيان به خود مى گيرند، و با صورت خاص به خود، از جرمهاى ديگر مشخص مى
گردند

((فى اى صوره ما شاء ركبك )) تو را به
مقتضاى حكمت مركب كرد


**************

((يعلمون ما تفعلون )) ملائكه به افعال و نيات ما علم دارند

((ابرار)) به معناى نيكوكاران است ، و كلمه ((فجار)) به معناى گنهكاران
پرده در
است

((يَصلَوْنهَا يَوْمَ الدِّينِ)) مى فرمايد فجار در روز جزا براى ابد ملازم
دوزخند، و از آن جدا شدنى نيست

 يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله 

رابطه تاءثير از ناحيه اسباب ظاهرى ، و تاءثر از ناحيه مسببات آن در
روز قيامت منقطع است ، همچنان كه در جاى ديگر بدان تصريح نموده ، مى فرمايد ((و
تقطعت بهم الاسباب ))، و نيز فرموده : ((و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان
القوه لله جميعا))
و اين با آيات
شفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتيجه باز خود خدا مالك
است
، نه شخص شفيع .

مراد از كلمه ((امر)) : چون در جاى ديگر نيز فرموده : ((لمن الملك اليوم لله الواحد
القهار))، پس منظور از اين كلمه به معناى مقابل نهى است ، و اينكه بعضى آن را به
معناى شاءن گرفته اند با مقام آيه نمى سازد.

و در مجمع البيان در ذيل آيه ((والامر يومئذ لله )) مى گويد: عمرو بن شمر از جابر از
امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ((و الامر يومئذ و اليوم كله لله ))،
آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قيامت مى شود، همه حكام از بين مى روند، و ديگر حاكمى نمى
ماند بجز خدا.
مؤ لف : منظور آن جناب اين است كه : امر، تنها در قيامت مختص به خدا نيست بلكه در دنيا
هم همينطور است ، و اگر در آيه مالكيت امر را مختص به خدا در روز قيامت كرده ، به اين
اعتبار بوده كه اين حقيقت در قيامت ظاهر مى شود، نه اينكه تنها در آن روز مالك است ، پس
علت اينكه ظهور اين حقيقت مختص به قيامت شده ، اين است كه در قيامت امر و حكم ديگرى
نمى ماند، ساير صفاتى هم كه در قرآن كريم براى خدا در خصوص قيامت اثبات شده
نظير امر است . و بنابر اين مى توان گفت اين روايت از روايات برجسته است

0 همراه: